
سلام بچه ها اینم قسمت سوم اولین عشق یه فرشته لطفا نظر و کامنت یادتون نره تا انرژی بگیرم
که یهو چشمام رو باز کردم صورتمو با سرعت آوردم بالا کله به کله شدیم دیدم شوسکه دستش رو گذاشت رو صورتش و گفت آخ منم دستم رو گذاشتم رو صورتمو گفتم آخ و گفتم چه استخوان بندی محکمی داری لامصب سرم شکست شوسکه گفت: چیکار میکنی گفتم : دیدم خیلی نزدیکی و یه حرف اشتباه از دهنم در رفت گفتم یکی بزنم تو سرت مخت جابه جا شه بلکه فراموش کنی که چی گفتم نگو مخ خودم جا به جا شد بعد به شوخی گفتم من کیم؟ اینجا کجاست؟ تو کی هستی؟ شوسکه زد زیر خنده
منم خندم گرفت بعداز چند دقیقه گفت منو شوسکه صدا کن اقای اسپر صدا نکن من تورو ساتلا صدا میکمم خانم واراشی (تو دلم گفتم چه زود پسر خاله شد عجب) بعد گفتم باشه کارم اسون تر شد مرسی شوسکه گفت : خواهش میکنم بعد اقای دکتر آرای آمد داخل و گفت : خانم واراشی مرخصی گفتم : مرسی بعد از رو تخت بلند شدم شوسکه هم تشکر کرد و باهم رفتیم بیرون.
شوسکه منو تا خوابگاهم همراهی کرد و گفت ساتلا فردا میبینمت منم گفتم : همچنین خدانگهدار شوسکه دست تکون داد و روش رو برگردوند تا بره گفتم : شوسکه! سریع روش رو برگردوند و گفت : چیزی شده؟ گفتم : ام..... چیزه.... بابت امروز ممنون آگه نبودی افتاده بودم و مرده بودم گفت :خواهش میکنم و بعد خداحافظی کردیم و رفتیم خوابیدیم فردا که از خواب پا شدم ساعت 7 بود سریع
لباسام رو پوشیدم و رفتم طرف مدرسه و وارد کلاس شدم همه بچه ها مشغول حرف زدن بودن و شوسکه هم هنوز نیومده بود یهو دختری با مو های بنفش و چشم های بنفش (که عکسش روی این پارت هست) اومد طرفمو گفت: سلام من شینا استون هستم من سرگروه یکی از تیم های سلاطین ماه هستم( گروه سلاطین ماه گروهی هست که با شیاطین قرارداد میبنده و خون آشام ها و هیولا ها رو میکشن)
از دیدنتون خوشوقتم حالت خوبه؟ گفتم : من ساتلا واراشی هستم از آشنایی با شما خوشوقتم بله خوبم گفت: خدارشکر اخه دیدم دیروز دمه مرگ بودی خدایا شکرت که سالمی عزیزم منو از این به بعد شینا صدا کن منم تورو ساتلا صدا میکنم گفتم : باشه (تو دلم گفتم چرا همه باهام زود دختر خاله پسر خاله میشن از بس که تو دل برو هستم 😊) شینا رفت سر جاش نشست و شوسکه اومد داخل همه دخترا منو تماشاش شده بودن از بغلم رد شد و نشست رو صندلی و گفت : صبح بخیر سلام گفتم : صبح تو هم بخیر و سلا
دبیر وارد کلاس شد و شروع کرد به درس دادن وقتی درس تمام شد زنگ ناهار خورد همه رفتن ناهار بخورن منم داشتم میرفتم کافه تریا که یهو داخل حیاط مدرسه دختری مو کوتاه قهوه ای دیدم که یه پسر با چاقو جلوش ایستاده بود و همه داشتن نگاه میکردن هیچ کسی هم نمیرفت دختره رو نجات بده با خودم گفتم چیکار کنم آگه از راه پله استفاده کنم چون طبقه سومیم دیر میرسم تو همین فکر بودم که یهو چشمم به شوسکه افتاد یا خودم گفتم
افتاد که داشت از مدرسه خارج میشد و طرف آون پسر و دختر میرفت با خودم گفتم(خدا رسوندش اینکه استخوان بندی محکمی داره بزار ازش استفاده کنم خدایا منو ببخش) در پنجره رو باز کردم و رفتم لبه ایستادم به شوسکه گفتم : شوسکه منو بگیر شوسکه برگشت و دید من لبه پنجره ام و با سرعت دوید طرفم منم خودمو از بالا ول کردم و چشمام رو بستم وقتی به زمین رسیدم چشمام رو باز کردم دیدم شوسکه داره نفس نفس میزنه و من توی *ب*غ*ل*ش* هستم سریه خودمو انداختم پایین و طرف دختره و پسره دویدم و بین دختر و پسره قرار گرفتم همه کپ کردن که چرا من هنوز زندم (خو معلومه افتادم رو بالشت نرم قربونش نشم) بعد پسره که دستش چاقو بود
بهش گفتم : چه غلطی میکنی با جست مردمو میترسونی با این دختر چیکار داری گفت : به تو چه از سر راه برو کنار باید باهاش تصفیه حساب کنم برگشتم پشت سرم رو نگاه کردم دیدم دختره خیلی ترسیده و داره گریه میکنه و می گه خانم برید از اینجا وگرنه بلایی سرتون میاره (دلم براش سوخت) رومو طرف پسره کردمو گفتم :مگه از رو جنازه رد شی (پسره چاق هیکلی بود تو دلم گفتم بشین سر جات دختر الان که لهت کرد بعد میفهمی) پسره یه خنده شیطانی زد و گفت : باسه خودت خواستی یه هو ترس برم داشت
پسره داشت چاقو رو باز و بسته میکرد رومو طرف شوسکه کردم و گفتم : تو روحت چرا از جات تکون نمیخوری شوسکه روش رو آون طرف کرد و گفت تقصیر خودته باهات کار دارم بعد زبونم رو براش تکون دادم معلوم بود عصبیه که یهو
خوب اینم از قسمت سوم داستان ببخشید جاهای حساس کات کردم میخواستم هیجان زیاد شه لطفا نظر بدین تا قسمتا بعد رو هم بزارم راستی عکس این پارت عکس دوست ساتلا همون شینا استونه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اینقده عالیه ک دوس. داشتم میشد انیمه شو یکی بسازه بیشتر لذت ببریم😉
چشم حتما ممنون دستتون درد نکنه لطف دارید
پارت بعد کی میاد😍
عالی بود❤️
آجی میشی
بعدی رو زود بذار
من تازه دیدم پارت سوم رو گذاشتی
واقعاً خیلی خوب مینویسی ❤️
امید وارم زود تر پارت بعدی تأیید بشه
ببخشید واقعا من همه رو تا قسمت چهارم یه هفته پیش گذاشتم البته چهار رو چهار روز پیش فقط یه هشت روز طول میکشه ممنون
ای جونمخیلی خوب بود محشر بود یعنیی افرین اجی جون😍
ووای من عاشقش شدم ولی دیر پارت ها رو میزاری