❤لیدی باگ و کت نوار❤۱۴❤

سلام برو بعدی

کت نوار: من لایلا رو میکشمممم که یهووو بانیکس اومد و گفت: نباید دیگ کاری کرد اگر بخواهید ادامه بدید اینجوری بچه هاتون میمیرن کت نوار: نههه خب چیکار کنیم؟ بانیکس: باید برم زمانی که هویت همو فهمیدید و نزارم که هویت همو بفهمید کت نوار: یعنی کلا نمی من هویت لیدی باگ رو بدونم؟ بانیکس: خب نمیدونم لیدی باگ: بانیکس بعد از اون موقع اگه هویت همو بفهمیم چی؟ بانیکس: درسته همینه باید ۱ ماه بعد از اون روز تو خونه بابای آدرین هویت همو بفهمید (بانیکس رفت و همه چی رو درست کرد و الان دقیقا همون موقع هست که لیدی باگ بازوش چاقو خورده و رو پشت بوم هستن) کت نوار: بانوی میشه بگی کی هستی؟ لطفاً لیدی باگ: نه پیشی جون همچی به وقتش درست میشه کت نوار: خب کی وقتش میرسه؟ همینو که گفت یهوووو

(یههووو هیچی نشد فقط میخواستم هیجان بدم) (فردا شد) مرینت: تیکی آدرین که کاگامی رو دوست داره تیکی: خب پس آدرین خط میخوره حالا لوکا رو بدم یا کت نوار و بدم؟ کدومو بدم؟ مرینت: 😂 لوکا پسر خوبی خب اما نمیدونم تیکی: خب پس کت نوار انتخاب شد مرینت: خب نمیدونم بزار امتحانش کنم؟ تیکی: مگه ترشیه که میخوای تستش کنی؟ اون ۵۰ بار بهت گل داده تازه به مرینت هم گل داده مرینت:😐 یهوو دیدم یکی شرور شده و کت نوار داره باهاش میجنگه تبدیل شدم و رفتم دیدم اون همون چاقو پرتاب کنه اما الان حاکماث هم هست رفتم و به کت نوار گفتم: من میرم کمک بیارم کت نوار: باشه سرشون رو گرم میکنم برو بانوی من .(نکته: لیدی باگ به همه معجزه گراشونو داد) لیدی باگ: وقتی برگشتم دیدم کههه

به بازوی کت نوار چاقو خورده و داره خون میاد و با درد داره مبارزه میکنه به بچه ها گفتم شما مبارزه کنید و من کت نوار رو به بیمارستان میبرم بچه ها: باشه لیدی باگ لیدی باگ: کت نوار خوبی؟ کت نوار: بدک نیستم. کت نوار: دیدم یه چاقو داره میخوره به لیدی باگ خود به خود خودمو پرت کردم جلوی چاقو لیدی باگ: نههههه حاکماث: درد همون ناراحتی برو آکومای من و از دردش تغذیه کن حاکماث: کت بلنس من حاکماثم من بهت قدرت نابودی مطلق رو میدم کت نوار: نهه حاکماث لیدی باگ: چی؟ حاکماث: قدرتمو قبول کن تا دیگه درد نکشی

کت نوار: نهه و بعد آکوما اومد بیرون. (لیدی باگ سریع کت نوار رو بغل کرد و برد بیمارستان اما قبلش رفت توی کوچه) و گفت: داره شارژمون تموم میشه و جفتشون به حالت عادی برگشتن اما مرینت دستش رو جلوی چشمای آدرین گذاشت و چشمای خودشم بست آدرین: بانوی من چرا نمیزاری هویتت رو بدونم؟ مرینت: همه چی رو توضیح داد پلگ و تیکی: ما سیر شدیم (جفتشون تبدیل شدن و رفتن بیمارستان)

بچه ها تموم شد ببخشید اگه کم بود من چون میخوام تا پارت ۳۰ و .... ادامه بدم برای همین کم مینویسم بای