این داستان سومین تست و دومین داستان من است درباره دختری به اسم میا
داستان از زبان میا : امروز هوا سرد بود من روی کاناپه نشسته بودم منتظره نامه ای از طرف گروه ماموران مخفی چون می خواستم عضو بشوم بعد از ساعت ها زمانی که برای خوردن عصرانه به کافه میرفتم نامه ای را که برایم آمده بود دیدم نامه را سریع باز کردم قبولم کردند من با خوشحالی دوستم رزی را خبر کردم و جشن کوچکی گرفتیم آخر جشن گروه به من زنگ زد یکی به اسم جري واتسون کشته شده بود به صحنه رفتیم اونجا گروه را دیدم معمای جالبی بود
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالی بود
بنظرم جالب بشه❤️🌈❤️🌈
سلام دوستان بله جالب هست