سلام
🐱:رفتم دنبالش همه جارو گشتم ولی اثری ازش نبود رفتم سمت،خونشون از تو اتاقش صدای گریه میومد برای همین تبدیل به ادرین شدم و از در رفتم تو که اگه مامان و بابای مرینت منو دیدن سوال پیچمون نکنند 🐱:سلام خانم و دوپنچنگ ببخشید مرینت خونست؟ (مامان مرینت💝)💝:بله پسرم ولی حالش زیاد خوب نیست ☹ 🐱:باشه خیلی ممنونم (پدر مرینت داره نون و شیرینی درست میکنه برای همین نبود)🐱:میدونستم مرینت اجازه نمیده برم تو پس بدون در زدن رفتم تو دیدم رو تخت داره گریه میکنه همه ی عکسام هم پاره شده انقدر که داشت گریه میکرد متوجه نشد من اومدم پس رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم منو دید و گفت🐞: از اینجا برو چون همینطور که بهم گفتی زندگی تو به من ربطی نداره💧🐱:بانوی من خواهش میکنم منو ببخش انقدر ناراحت بودم که از خود بی خود شدم💧🐞:بهت گفتم از اینجا برووووو😡😡😡😡😡😡😡 🐱: بیا بریم یه جایی لطفا 🐞:وای نه چشماتو گربه ای نکن اااااا باشه🙄
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
محشرررررررررررررر بود عيد شما هم مبارك
ج چ : يه عدد خواهر
مرسییییییییی
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ج چ: فرق نداره
مرسیییییی
🌹🌹🌹🌹
چالش: هیچکدوم.... یا صبر کن چرا آجی هایی مثل شما دارم دیگه چیزی از دنیا نمی خوام🥰🥰😍😍😘
مرسی عزیزم 😍
خخخخییییلللییی عالی بود😁😁😁 فقط داستانت رو زیاد ر.م.ا.ن.ت.ی.ک نکن چون من پارت آخر رمانم رو حتی کلمات رو هم بر عکس کردم نوشتم متاسفانه رد شد و نمی خوام همچین بلایی سر تو هم بیاد🥲 امیدوارم از حرفم ناراحت نشده باشی فقط خواستم بهت بگم چون داستان نوشتن خیلی زحمت می خواد آجی جونم😍😞
مرسییییییی
و چشم اجی حتما به توصیه ای که گفتی عمل میکنم اجی😁
😍🥰😘
لطفا من تا اونموقع نمی تونم صبر نمی کنم
چهار روز صبر کن
باشه🤩🤩
عااااااااااالی
،مرسیییی
عالیییی بود💖 اما خیلی کم بود😐💔
۱۴ فروردیییییییییین😐😐😐 دیگه اونموقع نمیخواد بزاری😐💔
مرسیییی
ببخشید ها ولی این پارت ۱ هفته بود که تو بررسی بود😑
و چهار روز دیگه میزارم