ناظر لطفا منتشره کن 🥺 لطفا اگه شخصی شد مشکلی نیست
از زبان مرینت .ادرین روبم کرد با خشک بهم نگاه کرد گفت . قسم می خورم که انتقامشون میگیرم . از حرف ادرین جا خوردم . یهو صدای شیپور امد . لیان امد سمتمون گفت یه خبرای شد بریم . سه تای رفتم ببینم صدا شیپور برای چی بود . دیدیم سربازا دارن یه جا جمع میشن . یه سرباز امد سمتمون گفت . فرمانده ....گروهی که رفته بودن دنبال خونآشام ها برگشتن . سه تای رفتیم توی جمعیت . از میان سربازا عبور کردیم دیدم فرمانده بیکر وایساد .رفتیم سمتش کنارش وایسادیم . می یان جمعیت کاگامی . لوکا . فلیکس هم بود . اون گروه که رفته بودن دنبال خونآشام ها . سوار بر اسب امدن سمتمون . گروه تقریباً 20 نفری بودن از اسباشون پیاده شدن سردسته گروه امد سمتمون . به فرمانده بیکر ادای احترام کرد . فرمانده بیکر گفت چی شد چیکار کردن . سردسته گروه گفت فرمانده خونآشام ها فرار کردن . اما تونستیم یکشونو دستگیر کنیم .
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
آقا میگی امیدوارم لذت بده باشد خب تو میگی از این داستان به این خوبی کسی نمیتونه لذت ببره ؟ والا اینو باید به داستان من گفت نه تو
دیگه دیگه
😁
واقعا فقط میخوام سریع عشق شیرین رو تموم کنم برم بعدی البته هنوز تو اسمش موندم چندتا مورد نظر دارم ولی انتخاب بین شون سخته🥺
عالی عالی عالی😍😍😍😍😘
مرسی ♥️♥️♥️♥️
💖
قسمت بعدرو گذاشتم 🥲
آقا منتظرم 😆
شده به غیر از تستچی کامنتتو پین کنن؟ 🗿💪
عالی داش💜
مرسی ♥️♥️♥️♥️
عالی بود
مرسی ♥️♥️♥️♥️♥️