
خب خب اینم از پارت ۱۲ امید وارم خوشتون بیاد کامنت فراموش نشه💞💞
بقل لیا و جیمین نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد ریرا بود ریرا:الو تامارا خوبی؟کجایین؟ من:سلام چطوری؟ ریرا:خوبم نمیگی باید ازم خداحافظی کنی؟ من:خب خواب بودی ! ریرا:حالا دیگه من مشکوک میزنیاا ریرا:من دیگه خیلی وقت ندارم برو بای بای من:خداحافظ که همون موقع ون وایساد و پاشدم و موهامو درست کردم کیفمم ورداشتم هوا تاریک شده بود پسرام داشتن شالو کلاه می کردن گفتم انقدر سرده؟ جیهوپ گفت:فکر نکنم انقدر سرد باشه بالاخره دم ابیم اونقدرام سرد نیست نه؟ نامجون گفت:نابقه همین طوری بری بیرون ارمیا میریزن سرت گفت:اووو راس گفتی گفتم اخه تو یه یه اسکله خصوصی ارمی کجا بود؟ جیمین گفت:ایما همه جا هستن شک نکن🤣 گفتم خب خیلیم حالا خودتونو تابلو نکنید کسی بفهمه شما کی هستید و همراه دوتا دخترید خیلی براتون بد میشه ها ته گفت قرار نی کسی بفهمه یجوری هماهنگ شده که ما سریع و بدون معتلی از ورودیه اختصاصی میریم تو کشتی که کمپانی گرفته و بعدشم که دیگه خبری از ارمیا نی گفتم راس گفتیا پس بدویید دیگه همه اماده بودن راننده اومدو به شوگا گفت:اقا شما همین جا باشید ما با مسئولان کشتی وسایلو جابجا میکنیم بد شما رو خارج میکنیم شوگا گفت:اکی چند دیقه ای گذشت که راننده اومد گفت همچی امادست بفرمایید ته دستمو گرفتو کشید و باهم سریع از ون خارج شدیم و سریع رفتیم به سمت اسکله از راهی که کنار دریا بود و سنگ فرش بود و تهش به اسکله میرسید و کشتی کوچیک ولی خیلی شیک به اسکله چسبیده بود و ما با اعضا نزدیکش بودیم منتظر شوگا بودیم که اونم رسید و هممون وارد کشتی شدیم خیلی قشنگ بود اولش که وارد شدیم یه راهروی سفید بود که دو طرفش ۳تا در بود ته کشتی یه پنجره بود که وقتی رفتم جلو دیدم پنجره نیست دره و به یه جایی مثل بالکن می خوره که پشت کشتیه (دیدن که یه جاهای کشتیا داره که مثل بالکنه از اونا)گفتم خب اینجا از چه قراره؟ ته گفت:فکر کنم اینا هر کدومشون اتاقن نه؟ گفتم خب درشو باز کن ببین چیه توش که همون موقع شوگا در یه اتاقو وا کردو گفت هی بچه ها بیاین اینجا رو ببینید رفتیم دیدیم تو اون اتاق یه دخت خیلی باحاله دو نفرا و یه تلوزیون و یه در که به نظر میومد دستشویی باشه و دو تا سرویس مبل بود بچه ها همه جمع شدن و گفتم راه زیاد نیست هممون می تونیم اینجا مونیم و تو این دو ساعت بازی کنیم خیلی قراره بهمون خوش بگذره برید وسایلتونو تو یکی از اتاقا بزارید منم می رم لباسامو عوض کنم و بیام که همون موقع خدمت کار اومد و گفت:
خیلی خوش اومدین خانم ها و اقایان چیزی میل دارید؟ شام تا یک ساعت دیگه امادست و کشتی می خواد حرکت کنه اماده باشید من گفتم خیلی ممنون که پسرا گفتن ما الان گرسنمون نیست و شام نمی خوایم بخوریم و یه نگاهی به منو لیا انداختن و گفتن شما چی؟ ما هم گفتیم موافقیم من گفتم پس لطفا چون یکمی هم هوا خنکه ممنون میشم ۷تا نوشیدنی گرم بیارید مثل هات چاکلت و چایی پسرام تایید کردن خدمتکارم گفت چشم و رفت من رفتم تو یکی از اتاقا و لباسمو عوض کردم و یه شلوار لی گشاد روشن پوشیدم با یه بلیز استین بلند لش و موهامم شل و شلخته گوجه بالای سرم بستم و یکمم ارایشمو تمدید کردم تا که مرتب شه و رفتم به اتاقی که بچه ها بودن و دیدم همه نشستن و چایی و هات چاکلت دستشونه و دارن می خورن منتظر منن تا که فیلم ببینیم منم رفتم نشستم بغل تهیونگ و رفتم تو بغلش لیام تو بقل جیمین بود و چراعارو نامجون خاموش کرد و فیلمو پلی کرد یک ساعتی میشد که داشتیم فیلم میدیدم که خدمتکار اومدورو به ما گفت:ببخشید مزاحم میشم ولی ما به جزیرا رسیدیم و کاپیتان گفتن که بهتون اطلاع بدم دیگه خیلی نزدیکیم و اماده باشید برای پیاده شدن ساعت درو ور ۹شب بود گفتیم ممنون و هممون پاشدیم و کتامونو پوشیدیم و اابته دیگه پسرا خودشونو باند پیچیی نکردن چون دیگه تو اون جزیره خبری از ارمی نبود و با هم به سمت در خروج کشتی که برامون باز کرده بودن رفتیم و و همگی از کشتی خارج شدیم و وارد اسکله ای شدیم که روبروی یه خونه ی ویلایی چوبیه خیلی خوشگلو بزرگ بود که دورشو شن پوشونده بود و دور جزیم تمام با درختای نخل پوشیده شده بود و خیلی خییل دنج و خوشگل بود و جلوی خونه ۹و۱۰تا صندلی دور یه باربیکیو ی بزرگ که تو زمین کهر شده بود و دورش سنگ فرش بود و جای اتیش بود چیده شده بود و موج های دریا ارام به هم میکوبیدند از پله های اسکله پایین رفتیم و وارد ساحل خصوصی شدیم که بچه ها گفتن وای چقدر اینجا قشنگه که همون موقع مسئول کشتی روبه ما گفت:تمام وسایلای لازم براتون داخل خونه قرار داده شده و این شمارم شماره ی ما هست که داخل اسکله ی اونور گوش به فرمان شماییم و اگر بخواید برای پخت و پز براتون خدمه بفر... که ته حرفشو قطع کرد و ورقهای که روش شماره نوشکه بود و گرفت و گفت ممنون نیازی به خدمه نیست می خوایم راحت باشیم و حتما کاری بود تماس میگیریم و بعدش مرده رفت من گفتم:بریم تو یکم سرده ته با سرش تاید کرد و کلیدو از نامجون گرفتو درو وا کرد و گفت بریم تو
وارد خونه شدیم خیلی باحال بود کفش سنگ بود و دیوارو سقفش تمام چوب بود و با یه پله از جنس چوب اشپز خونه چوبی رو از حال با مبلای چرم قهوه ای جدا کرده بود از سقف طبقه ی بالا یه لوستر خیلی بلند اویز بود که تا پایین میومد (از این حالتایی که که سقف طبقه ی اول به طبقه ی دوم بازه )گفتم اینجا چند خوابست؟ ته گفت پنج خوابست گفتم چطوری باید بخوابم نکن... ته گفت اان می خوای بخوابی؟گفتم نه گفت پس چی؟ گفتم هیچی😂 پسرا مشغول بودن به سسیس پوست کندن و نامجون و جیهوپم داشتن اتیش درست میکردن که بریم دورش بشینیم و سوسیس هارو سرخ کنیم اونم رو اتیش اخ جوننن که همون موقع نامجون درو وا کرد گفت بیاید اتیش حاضره ته گفته بود اینجا شباش سرده و روزاش گرم اینطوری خیلی خوبه میشه از صبحاشم لذت برد ساعت درو ور ۱۰ بود که گفتم من می رم وسایلم و جابجا کنم که ته گفت:مگه می دونی اتاقت کدومه؟گفتم نه راس میگی گفت پس بیا بریم بیرون بد شب که جاها مشخص شد منم کمکت میکنم گقتم راس میگی پس بریم لیا و جیمین دم اتیش با هم خلوت کرده یودن که من رفتم پریدم وسطو گفتم خوب خلوت کردینا منم نشستم رو یکی از صندلیا و ته هم نشست بقلم و دم اتیش گرم شدیم خونمونم خداروشکر خیلی گرم بود گفتم بچه ها از کوک چه خبر؟ گفتن خوبه فردا میاد گفتم پس خوبه
دیگه تا شام خوردیم و جمع کردیم ساعت درو ور ۱۲ بود که کتابمو ورداشتم و طبقهی پایین کنار شومینه داشتم کتاب می خوندم لیا اومد پایینو گفت:من با جیمین تو یه اتاقیم کوکم بیاد تنها با ریرا تو یه اتاقن و شوگا و نامجونم باهمن و جیهوپ و جینم باهم تو ته هم باهم تو یه اتاق راستی ته داره لباساتو میچینه گفتم:چییییی؟؟؟؟ سریع رفتم بالا و در اتاقو باز کردم دیدم ته خیلی یمرتب همرو چیده اولش خندم گرفتو زدم زیر خنده گفت:چیه؟ گفتم:هیچی خیلی ممنون گفت:اولین بار بود لباس تا کردم🤣 گفتم:معلومه و افرین خیلی خوبه گفت:نمی خوای بخوابی؟ گفتم:نمی دونم خوابم نمیاد راستی این دره چیه؟ گفت:در دستشویی و حمامه گفتم اهان اکی این تهم که پنجرست بالکنه نه؟ گفت اره گفتم پس خوبه راستی باید باهم بخوابیم نه؟ گفت اره گفتم اخه این که یه تخته گفت خب؟ گفتم هیچی ولش کن😂 گفت مشکلی داری؟ گفتم نه اکیم تو چی؟ گفت منم اکیم ته گوشیشو وردتشته بودو رو تخت لم داده بود و تو گوشیش بود و باهاش ور می رفت منم لباس خوابمو ورداشتم و رفتم تو حموم موهامو باز کردم و شونشون کردم پاپوشامو پوشیدم و رفتم جلوی اینه ی بزرگ دستشوی و میکاپمو پاک کردم و مسواکمم زدمو رفتم از دستشویی بیرون لباسم یه بلیز خیلی کشاد استین بلند از این لباس خوابای گشاد که جنسش از این براقاست و جلوشم از بالا تا پایین دکمه بود با یه شلوار ستش رفتم بیرون ته یکم منو نگاه کرد گفتم نمی خوای لباساتو عوض کنی؟ گفت چرا الان منم رفتم تو تختو پتورم کشیدم رو خودم و پشتمو کردم به ته و داشتم با گوشیم ور میرفتم ته هم مثل من لباساشو تو دستشویی تو قسمت رخشور خونه عوض کردو اکمد بغلم خوابید گفتم هی ته اینو گفت کو گفتم ببین کنسرت شماست گفت ااا اره کنسرت امریکامونه این ادیتاییه که ارمیا میزنن گفتم خیلی باحال بود نه؟تینجا خیلی خوب افتادیا گفت اره باحال یود تیپم تو این کنسرت چند ساعت بد دیدم ته خوابیده نمی دونم چرا خوابم نمی برد خیلی اروم گوشیو گذاشتم میز بقلم از رو تخت پاشدم و کتمو پوشیدم و رفتم تو بالکن به نرده تکیه دادم و چشممو به دریا سپردم و به جریان موجا نگاه میکردم که یهو با صدای در از حال خودم اومدم بیرون که دیدم ته اومد تو بالکن گفتم ته چرا پاشدی؟ گفت تو چرا پاشدی؟راحت نبودی کنارم؟ گفتم چرا راحت بودم فقط خواب نمی برد گفت چرا؟ گفتم نمی دونم اشوبم نگرانم نمی فهمم چمه گفت خب چرا نگرانی؟ گفتم خودم می دونستم که می گفتم دستمو گرفت دست گرمش تو دست سردم حال خوبی بهم داد گفت موافقی بریم دم ساحل راه بریم؟ نگاهی بهش کردم گفتم موافقم گفت پس بزن بریم دست در دست هم اروم از پله ها رفتیم پایین و درو وا کردیم و رفتیم بیرون ته دستمو کشید و گفت بدو دیگه گفتم اومدم دیگه رفتیم دم دریا تا جایی رفتیم که خیسی خوردن موجارو رو پامون حس میکردیم گفتم چرا وایسادی ؟ رو به من کرد حس کردم که نی خواد ببوستم منم حالم خوب نبود شاید این می تونست حالمو خوب کنه بهش را دادم و اونم از فرصت استفاده کرد و سریع لباشو به لبام چسبوند و با ولع می بوسیدتم منم مشکلی نداشتم و خودمو بهش سپردم و تا که نفس کم اوردیمو از هم جدا شدیم بعدش جفتمون همو بقل کردیم و گفتم مرسی که همیشه هستی مرسی که حالمو خوب میکنی گفت این وجود توست که بهم انرژی میده گفتم چه رمانتیک ک بعد کنار هم نشستیم لب دریا سرم رو شونه هاش بود که کمکم حس کردم خوابم برد از زبون ته :ارامش خاصی داشتم
تا که حس کردم تامارا خوابش برده بلندشم کردمو بغلش کردم جوری که بلند نشه و بردمش رو تخت و گذاشتمش رو تخت و خودمم کنارش خوابیدم تا صبح تو اغوش هم تا که صبح با صدای تامارا پاشدم که میگفت ته پاشو ساعت ۱۱است از زبون تامارا: صبح پاشدم دیدم رو تختم و نفسای گرم ته رو تو صورتم حس می کردم که نمی دونم چطوری و چگونه از کنار ساحل رو شونه ی ته از اینجا سر دراوردم؟حدس زدم که ته بقلم کرده و اوردتم اینجا تو بغلش حس خوبی داشتم اووو ساعت ۱۱بود سریع ته رو صدا کردم تا پاسه لباسامو عوض کردم و رفتم پایین دیدم پسرا به همراه لیا در حال خندیدنن و دارن صبحونه می خورن که با دیدن من گفتن سلام صبح بخیر گفتم سلام به همه جین گفت:ته کو پس؟گفتم الان میاد و گوشیم که دستم بود رفتم رو یه صندلی نشستم ته هم همون موقع اومد و اونم نشست صبحونه خوردیم و جمع و حور کردیمو لباسامونو عوض کردیمو رفتیم دم ساحل ز اون ور ته به من اب می پاچید من به ته خیلی هممون خندیدیم و هممون خیس اب بودیم کلی دم ساحل شوخی کردیم و خیلی بهمون خوش گذشت و اخرشم شوگا اب نارگیل اورد برای هممون و گفت بیاین بچه ها که هممون دم ساحل داشتیم افتاب میگرفتیم و رفتیم اب نارگیل ورداشتیم واقعا هوا گرم بود پوستم خیلی قشنگ سوخته بود خیلی بهم میومد برنز شده بودم که از جیمین پرسیدم:راستی ساعت ۱۲است کوک کی میاد؟ جیهوپ گفت:گفت داره میره خونه ی شما که با ریرا حرف بزنه دیگه الانا باید رسیده باشه
خب اینم از پارت ۱۲ پارت بعدی بچه ها ته گریست😭😭😭😭😔تا پارت بد کامنت و بازدید بالا لطفا😌😁🤞🤞
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت بعد پنتشر شده کیوتا
پارت بعد زووووووددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد