
و پارت بیست و یکم😁 به در خواست یکی از آجی عای عزیزم تو این پارت قراره لیدی شرور باشه اما نه خودش بلکه خب دیگه ادامه با شما😁😁😃❤
آلیا: من الان چی کار کنم؟ لیدی: هیچی فهمیدی؟ لازم نیست کاری بکنی 😠😢 آلیا: واقعا شرمندم لیدی: دیگه سعی نکن کاری بکنی آلیا: معذرت می خوام خیلی خیلی شرمندم😞😞😞 لیدی: دیگه گذشته ها گذشته کاریش نمیشه کرد... اگر کاری شد که از دستت بر بیاد برام انجام میدی؟ آلیا: با کمال میل خلاصه آ هم خداحافظي کردن و لیدی باگ رفت ارباب سایه ها تونست احساسات منفی لیدی باگ رو حس کنه بخاطر همین(نکته: وقتی کسی احساس منفی پیدا می کنه گابریل می فهمه که اون کیه... فصل چهار قسمت افمرال) بخاطر همین از شرایط سوء استفاده کرد و معجزه گر طاووس رو به ناتالی داد تا با کمک اون بتونن کفشدوزک رو گروگان بگیرن و با معجزه گر طاووس یه سنتی آنتی لیدی باگ درست که پس زود دست به کار میشه و از خونش میاد بیرون و تو پاریس به چه گندگی دنبال کفشدوزک می گرده (عجب حوصله ای😅) به هر حال پیداش می کنه و کفشدوزک خیلی سعی کرد و تلاش کرد که از خودش محافظت کنه ولی چون مایورا و ارباب شرارت با هم دوتایی دیت به یکی شدن و لیدی باگ دست تنها موند تونست معجزه گرش رو نجات بده ولی خودش رو متاسفانه نتونست و بدین ترتیب گروگان گرفته شد! و بین ساختمون ها قائمش کرد. مایورا: خیلی خب وقت بازیه😈 پلگ: می گم آدرین خوب نبود به حرف هاش گوش می کردی؟ آدرین: نمیدونم خیلی عصبانی شدم بهتره باهاش صحبت کنم دیکه همینجوری سری سری نمیشه که باهاش قهر کنم😕 پلگ: تو حالت خوبه؟ آدرین: نه... در حقش ظلم کردم و الان من پشیمونم پلگ: اون قلبش برای تو می تپه! قطعا می بخشه آدرین: واقعا؟ پلگ: آره آدرین: پلگ تبدیل گربه ای!😁 کت: خب بزار بهش زنگ بزنم.... عه برداشت! الو؟ _الو کت: ت...تو دیگه ک...کی...هس..هستی😨😨 مایورا: من مایورا هستم کت: با کفشدوزک چی کار کردی پرنده بی مصرف مایورا: اولندش با بزرگ ترت درست صحبت کن دوم اینکه اون شرور شده کت: چی؟؟ مایورا: هاهاهاهاهاهاهاهاها و قطع کرد کت: باید پیداش کنم ولی چطوری؟؟؟ آهان فهمیدم از طریق GPS (مکان یاب) پیداش کردم و رفت ک با سنتی لیدی باگ اول رو به رو شد کت: کف..کفشدوزک؟؟ هیولا: من دختر کفشدوزکی نیستم من آنی لیدی باگ هستم کت: ببین من معذرت می خوام هیولا: فکر کردی می بخشمت؟ کور خوندی
کت: من نمیتونم با تو بجنگم هیولا: پس معجزه گرت رو بده به من کت: نه هرگز هیولا: مس باید با من بجنگی کت: من رو به این کار مجبور نکن هیولا: اما مجبوری... جرات داری بیا جلو کت: خودت خواستی... من با تو می جنگم و لیدی باگ خودم رو بر می گردونم هیولا: اگه تونستی کت: باشه.... آکوما کجاست؟ هیولا: تو جيبم هاهاهاهاها فکر کردی بهت می گم؟ کت: باشه اشکالی نداره... و به هم دیگه ح.م.ل.ه ور شدن همچنان داشتن می جنگیدن تا اینکه... (خب دیگه تموم شد تا پارت بعدی خدا نگه دارتون باشه❤❤🐈⬛🐈⬛🖤🐞🐾 بیا اسلاید بعدی شرایط داره و مهمه)
همش شوخی بود😄 ( الان حتما دارین می گین: هههه بی مزه😐) خیلی خب تا اینجا که اومدی بریم ادامه رو داشته باشیم... تا اینکه کت نوار متوجه شد که این لیدی باگ نیست از رفتارش از لحن صحبتش از نوع نگاه کردنش فهمید بگیه هیولاها ست! کت: مایورا خودت رو نشون بده میدونم این یه هیولا ست مایورا: نه ارباب: من حلش می کنم لیدی باگ رو گرفت و چوب دستیش رو گذاشت روی گلوی لیدی باگ و به گربه سیاه گفت: اگر همین حالا معجزه گرت رو پس ندی این خال خالی بی مصرف رو تو اون دنیا میبینی کت: ۱ باهاش درست صحبت کن اسمش خال خالی نیست ۲ بی مصرف خودتی آفت ۳ ولش کن ارباب: اگه ول نکنم چس کار می کنی؟ کت: تا سه میشمارم ارباب: تو خوابت بشمار کت: هشدار آخر ارباب: جوجه کوچولو سر من غ.ی.ر.ت.ی شده😏 و چوی دستیش رو هی بیشتر و بیشتر فشار می داد تا اینکه لیدی باگ از کمبود اکسیژن کاملا سرخ شد کت: خودت خواستی.... ۱ ارباب: قراره چی کار کنی؟ چی کار می تونی بکنی؟ کت: ۲ مایورا: (سرفه سرفه سرفه) تو هیچ کاری نمیتونی بکنی کت: دو و نیم ارباب: خب؟ کت: نزار بگم سه ارباب: واهواه ترسیدم کت: ۳ همچین حمله کرد که نفهمیدن با چی رو به رو شدن اول مایورا رو از پا در آورد و بعد ارباب شرارت رو و ارباب شرارت از ترسش فوری نایورا رو برداشت و فرار کرد و دختر کفشدوزکی هم زمین افتاد و تند تند نفس نفس می زد! کت با نگرانی تمام سمت کفشدوزک دوید و رفت پیشش کت: کفشدوزک؟ کفشدوزکی؟ لیدی:(سرفههههههه) سرفه کت: حالت خوبه؟ لیدی: نمیدونم کت: ببرمت بيمارستان؟ لیدی: ن.......ه....نه کت: حالت خوب نظر نمیرسه... اگه اون حرف هارو به من نمی گفتی الان اینجوری نمی شد
لیدی: تو این شرایط نمک به زخمم نپاش کت: ببخشید ... نظرت چیه از... اول شروع کنیم؟ لیدی: باشه فکر خوبیه. کت: الان بهتری؟ لیدی: کمی کت: ببرمت بیمارستان؟ لیدی: نه دارم بهتر می شم کت: خوشحالم که حالت بهتره بانوی من😊 لیدی: بانوی من؟ فکر کردم دیگه هیچ وقت منو به ایم صدا نمیزنی😢 کت: من رو ببخش بانوی من😞 من واقعا شرمندم لیدی: ایرادی نداره😊 مهم نیست فقط خوشم نیومد که بهم تهمت زدی کت: میدونم 😓 لیدی: باشه حالا دیگه لازم نیست ناراحت باشی🙂 دیگه همه چیز تموم شد😃 کت: ممنون🥲 و همدیگر رو🫂 کردن
کت: خب حالا میشه بگی اصل قضیه چیه؟ لیدی: اینو دیگه باید آلیا بپرسی (خب دیگه الان واقعا تموم شد... ممنونم که تا اینجا با من همراه بودین تا پارت های بعدی خدا یار رو نگه دارتون❤🐾🐾🐞🖤🐈⬛🖤🐞)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی😍😍😍
خیلی ممنونم😘😘😘😗😗😘
خیلی عالیییییییییییییی😘😘😘😘😘😘🤩❤🤩❤❤🤩❤🤩💖💜💜💜💜
ممممنننووووننمم عزیزم🥰😍😘❤❤❤❤❤💝💖💗💓💞💕💕💟❤🧡💛💚💙💜🤍
❤❤❤❤❤❤❤😘😘😘😘😘
تازه با داستانت آشنا شدم و ۲۱ پارت رو در عرض ۱ ساعت خوندم 😅😅
واقعا؟ چه باحال 😃😃😃😀😃😄 خوش به حالت😅
عالی بود
مرسی🥰😍🥰
عالی بود:-)
دختر تو فوق العاده اي 😘😘😘😘😘😍😍😍😍😍😍😍😍❤️❤️❤️
واقعا؟ خیلی ممنونم خیلی خیلی لطف داری عزیزم تو هم فوق العاده ای🥰🥰😍😍😍🥰😘😘
عالییییییییی
عید تو هم پیشاپیش مبارک
ممنون🥰🥰🥰😍🤩😍
مرسی عزیزم😘
شانس آوردم از داستان خارج نشدم😂
چرا؟😂😂
چون ادامه داستان رو نمیدیم🤪
واقعا عالی بود 😍😍😍
سال نو مبارک انشالله سال خوبی پیش رو داشته باشی🥰🥰
لایک کردن ❤
راستی اگه دوست داری میتونی بهم اسمت رو بگی ؟😊
ممنونم❤❤
مرسی عزیزم 😘😘😘😍
ممنون که لایک کردی😍😍😘
البته عزیزم... اسم من نازنین هستش😁
از آشنايي باهات خوشبختم منم نلیسا هستم 😄😄
عااااااااالیییییییییی
مممنوووووووننن😘🥰😍🤩😍