12 اسلاید چند گزینه ای توسط: Aliza_ انتشار: 4 سال پیش 48 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام سلام این اولین تست من هست با ژانر علمی تخیلی👽 ، اکشن💪🏻، کمدی 😂، مجراجویانه😎 و در آینده عاشقانه ❤️هم میشه و از فضا هم هست امید وارم از این داستان خوشتون بیاد مرسی که هستید💕 راستی کامنت فراموش نشه 🌹
داشتم با سرعت هرچه تمام تر میدویدم لحظه خیلی حساسی بود یه چیزی وارد سیاره ی ما شده و خیلی بزرگه نمیدونم چیه در واقع هیچ کس نمیدونه چیه و به هیچی و هیچکس رحم نمیکنه من فقط دارم میدوم تا بهم برخورد نکنه ولی دیگه نمیتونم بدوم یه جا وایسادم چشمام سیاهی رفت تنها چیزی که الان میتونم ببینم یه نور خیلی خیلی سفیده که داره بیشتر و بیشتر میشه انگار داره صحبت میکنه و تمام اون نور های سفید یهو قطع شد همه جا سیاه شد الان میتونم دست و پاهام رو احساس کنم ولی هیچی یادم نیست چشمام رو باز میکنم میبینم تو بغل یه خانم خیلی خوشکل هستم و اون داره میگه : وای چه خوشکلی تو🙂... و حرف های دیگه ای میزنه که متوجه نمیشم چی میگه ........
۱۵ سال بعد ..... ..
خب توجه داشته باشید:الان وارد یه قسمت دیگه از داستان میشیم که ممکنه شما رو کاملا گیج کنه ولی خب حالا میبینیم در آینده چی اتفاق هایی میفته :یه سری نکات دربارهی شخصیت های داستان میگم تا بدونید کی به کیه😁
خب قبل از اینکه وارد داستان بشیم باید یه سری نکات دربارهی این داستان بدونید:
یکی از شخصیت های مهم داستان تیریثا هست که یه دختره و ۱۵ سالشه و یه برادر ۴ سال از خودش بزرگتر داره که ۱۹ سالشه اسم برادرش جِیک هست ، تیریثا خیلی باهوشه و فرزند یه خانواده خیلی خیلی پولدار کارخونه دار هست و خیلی پولدار هستند پدر و مادر تیریثا و اغلب سفر کاری میرن و خونه نیستن و جیک و تیریثا با هم دیگه هستن همچنین تیریثا و جیک تماس های تلفنیشون توسط افرادی که پدر و مادر تیریثا و جیک بهشون اعتماد کامل دارن چک میشه تا برا شون دردسر درست نشه چون خیلی معروفن (و همچنین پدر و مادرشون میخوان روی جیک و تیریثا تسلط کامل داشته باشن)
در طی این داستان افراد زیادی به داستان اضافه میشن ولی فعلا همین افراد در داستان حضور دارن🙂بریم که داستان رو بخونیم...😁
یه نکته : پدر و مادر جیک و تیریثا برای سفر کاری رفتن اینگلیس وتیریثا و جیک توی آمریکا زندگی میکنید .
داستان: ساعت ۱۰ شبه و تیریثا خسته و کوفته تازه میاد خونه از صبح ساعت ۷ صبح رفته و الان ۱۰ شبه و از اون موقع تا حالا هیچی به غیر از آب نخورده (تیریثا از ساعت ۷ صبح مدرسه داره تا ساعت ۱۲ و نیم و بعدشم تا ساعت ۱۰ شب یه عالمه کلاس جور وا جور داره😶امروز استثنا ناهار نخورد😐)(دوستان من نمیدونم تو آمریکا مدرسه کی شروع میشه کی تموم میشه اینو از خودم در اوردم 🤦🏻♀️🤷🏼♀️)یه راست میره تو اتاقش و پهن میشه رو تختش و خوابش میبره حتی لباساشو هم عوض نمیکنه. ( اسم برادرش جیک هست)جیک سر میز شام منتظره تیریثا هست ولی میبینه اون نمیاد به یکی از خدمتکارا میگه : برو تیریثا رو بیار بهش بگو بیاد شام حاضره. و خدمتکار میگه :چشم قربان خدمتکار میره پشت در اتاق تیریثا و در میزنه و میگه:خانم تیریثا شام حاضره تشریف بیارید و میل کنید خانم تیریثا ،خانم تیریثا؟..چند بار دیگه تکرار میکنه ولی جوابی نمیشنوه 😕میره سمت میز شام و رو به جیک میکنه ومیگه :اقای جیک خانم تیریثا جوابی نمیدهند و جیک اخماش میره تو هم میگه باشه اشکالی نداره خودم درستش میکنم و با خودش میگه این دختره دوباره چش شد ؟😐و میره سراغ اتاق تیریثا و صدا میزنه :تیریثاااا چرا نمیای خوااااهر گلللم (در این لحظه قیافه ی جیک 😲)و صدایی نمیاد جیک نگران میشه و در اتاق رو باز میکنه و میره تو اتاق و میبینه...
جیک میاد تو اتاق تیریثا میبینه تیریثا به طور وحشتناکی رو تختتشه لباساشو عوض نکرده و انگار مرده ها تو تخته جیک اولش میترسه با خودش میگه نکنه بلایی سرش اومده باشه با نگرانی و ترس میاد به سمت تخت تیریثا و صدات میکنه با صدای بلند : تیریثا ..تیریثااااا...تیریثااااااااا بلند شو دیگه میبینه بلند نمیشی جیک :بلند نمیشی نه، باشه بلند نشو و یه دفعه چنان تیریثا رو تکون میده که تیریثا چشماش رو باز میکنه و شوکه میشه و به سرعت جیغ میزنه جیک هم از جیغ تیریثا جیغ میزنه جیییییییغ(این حالا یعنی جیغ زدن😐😂)بعد از چند ثانیه جیغ زدن ساکت میشن تیریثارو به جیک میکنه میگه (در حالی که رو تختش به حالت خوابیده است) تو الان جیغ زدی؟😂و میخنده جیک : چی ..؟ جیغ ؟ نه بابا من کجا جیغ زدم؟😐👉🏻و صورتش این شکلی میشه
تیریثا بلند تر میخنده
جیک : خب اممم ...بسه دیگه نخند خواهشا😐و اخماش میره تو هم(بچه ها این شکلکا که میزارم یه جورایی شکل صورت شخصیت ها هست🙂)تیریثا: خب ببخشید ولی واقعا خنده دار بود تو جیغ زدی! تاحالا ندیده بودم جیغ بزنی😁 جیک : خب تو جیغ زدی منم از جیغ تو جیغ زدم 🙄(جیک یکم دست پاچه میشه و این ور و اونور رو نگاه میکنه) تیریثا : باشه نگران نباش از موضوع امروز به کسی چیزی نمیگم 🙂 جیک : خب خب پاشو پاشو نمکدون برای من لوس میشه (صورت تیریثا در این لحظه 😶🙄) پاشو لباساتو عوض کن بیا شام بخوریم هیچی نخوردی گشنته یه دفع غش میکنی میفتی رو دستم و تیریثا همین جور تو تختش بود جیک هم دید تکون نمیخوره بلند شد رفت گفت تا ۱ ماه از گوشیت و تلویزیون محروم میشی اگه نیای دیگه خودت میدونی؟🤷🏻♂️ در اون لحظه تیریثا یه دفعه بلند میشه میگه باشه اومدم اومدم برو بیرون تا لباسم رو عوض کنم الان دو دقیقه ای میام😐 و جیک هم با شنیدن این حرف یه پوز خند میزنه و از اتاق تیریثا میره بیرون دو دقیقه بعد تیریثا میاد سر میز شام و باهم دیگه شام میخورن و غذاشون تموم میشه و
و خدمتکارا میز رو جمع میکنن و الان ساعت یک ربع مونده به ساعت ۱۱ شب هست (یا همون ۱۱ ربع کم خودمون) و تیریثا و جیک هر دو میرن به اتاق جیک و...
و تیریثا به دیوار اتاق برادرت تکیه دادی و داری فکر میکنی جیک هم رو تختش نشسته داره به تو نگاه میکنه و سکوت اتاق رو فرا گرفته که تیریثا سکوت رو میشکنه و میگه : جیک باید یه کاری کنیم! جیک : کار؟😳امم ..میشه یکم واضح تر بگی تیریثا: میگم باید یه کاری انجام بدیم ..اوکی جیک: اینو فهمیدم میگم یعنی...چی کاری انجام بدیم؟😶 تیریثا:😐 جیک:😐 تیریثا: خب نگاه من یه نقشه کشیدم و اون نقشه رو از زیر لباست میاری بیرون(این نقشه رو تیریثا قبلا براش برنامه ریخته بود و حالا درستش کرده و یواشکی بعد از اینکه جیک از اتاقش میره بیرون همراه آماده شدن نقشه رو تو لباسش قایم میکنه تا الان ) جیک تعجب میکنه میگه : این کاغذ چجوری زیر لباست قایم کردی؟😳 تیریثا : انگار هنوز منو نشناختی از دست من هر کاری بر میاد غیر ممکن رو ممکن میکنم😏 جیک : خب این چه نقشه ایه ؟ تیریثا اول نقشه رو نشون نمیده و میگه : خب اول بگو کمکم میکنی یا نه جیک : تو هر کاری کمکت میکنم🙂 تیریثا : قول میدی؟ جیک : خیالت راحت😏 تیریثا نقشه رو باز میکنه و به جیک نشون میده و جیک خشکش میزنه😶
نقشه یک تونل بود که خیلی خوب برنامه ریزی شده بود
جیک: این مثله یه تونله
تیریثا: خب اره یه تونله
جیک:خب این تونل برای کجاس
تیریثا: ببین نوشتم ...این تونل به اتاق منو تو مربوط میشه یعنی تو کمک میکنی تا من این تونل رو درست کنم تا بتونیم یواشکی وارد اتاق همدیگه بشیم و کسی خبر دار نشه جیک: واقعا لزومی به این کارا هست🙄یه نفر در میزنه و میگه خانم تیریثا شما اونجایید از صداش معلوم بود خانم ساشا هست (مربی پرورشی بچه ها که اگه مشکلی داشتن براشون برطرف میکرد و گاهی اخلاقش تند میشه ولی در کلا زن خوبیه )تیریثا و جیک نگاهشون به در دوخته میشه و تیریثا سریع نقشه رو جمع میکنه و میندازه زیر تخت جیک و میگه: بله من اینجام
خانم ساشا در رو باز میکنه و وارد اتاق میشه و میگه : زمان خوابتون هست خانم جوان(منظورش به تیریثا هست )شما باید الان بخوابید و فردا هم مدرسه ندارید و قراره از این مدرسه به یک مدرسه دیگه برید تیریثا تعجب میکنه و میگه : مدرسه ی من عوض میشه😳چ و خانم ساشا حرفشو قطع میکنه و میگه : اگه سوالی در این باره داری میتونی از جیک بپرسی من فکر میکردم جیک بهت گفته جیک دستی به سرش میکشه و میگه : من میخواستم بهش بگم خانم ساشا : خب الان من گفتم و تو به سوالاتش جواب بده و جبران کن ولی الان نه چون باید بخوابید تیریثا هنوزم با جیک حرف داشت و خوابش نمیومد و رو به خانم ساشا میکنه و میگه : امم .. خانم ساشا من و جیک میخواستیم پیش هم باشیم و بخوابیم مگه نه جیک ؟ 🙂 خانم ساشا رو به جیک میکنه و منتظره تا جیک حرف بزنه
جیک چشماش چهار تا شد و صورتش این شکلی😳😳😳🤦🏼♂️😶🙄😐😳😐😐🤦🏼♂️🤦🏼♂️🤦🏼♂️🤦🏼♂️ نمیدونست چی بگه که یهو تیریثا پا میزاره رو پای جیک و جیک سرشو میاره پایین و میگه آییی تی ری ثااا ( اینو آروم و بریده بریده میگه) و تیریثا هم آروم میگه : بگو اره اینو هم من باید بگم بهت.... بگو دیگههه عع🤫 خانم تیریثا چیزی متوجه نمیشه جیک خودشو جمع میکنه و میگه : اره خانم ساشا تیریثا درست میگه اگه اشکالی نداره ما امروز و پیش هم دیگه باشیم
خانم ساشا : باشه مشکلی نیست فقط روی تخت یک نفره مشکلی ندارید 😐 جیک هنوز در حال فکر کردنه و تیریثا میگه امم نه فکر نمیکنم مشکلی باشه خانم ساشا : خوبه من بهتون سر میزنم🙂 برید بخوابید دیگه و جیک و تیریثا میرن رو تخت و پتو رو میدن رو خودشون و خانم ساشا هم میره بیرون
بلا فاصله بعد از اینکه خانم ساشا از اتاق میره بیرون جیک پتو رو میده کنار و از تخت میره پایین و رو به تیریثا میکنه و میگه: عععع این چه کاری بود تو کردی این تخت تخته منه من عادت ندارم با کسی بخوابم تیریثا : مگه چیه ما خواهر و برادریم مثلا 😐 جیک : خب من نمیتونم اینجوری بخوابم تیریثا : باشه پس رو زمین بخواب جیک: من عادت ندارم رو زمین بخوابم تو رو زمین بخواب تیریثا : من عادت دارم رو زمین بخوابم چون قبلا این کار رو کردم شاید یه زمانی لازم شد ادم عادت داشته باشه😏 جیک : خب تو که عادت داری چرا رو زمین نمیخوابی 😐 تیریثا : برای اینکه تو هم عادت پیدا کنی دیگه جیک : 🙄💔 تیریثا بالشت رو میده به جیک و پتو رو واسه خودش نگه میداره جیک: تیریثا تیریثا: بگو جیک : خانم ساشا فکر میکنه ما باهم دیگه هستیم ولی اینجوری نیست اگه اومد چیکار کنیم؟ تیریثا یه لحظه به فکر فرو میره و بعد جواب میده : میگم به تفاهم نرسیدیم رو یه تخت بخوابیم نتیجه گرفتیم تو رو زمین بخوابی و من روی تخت بخوابم اینو میگیم جیک هم سری به نشانه تائید تکون میده
جیک رو زمین یکم اون طرف تر تخت خوابیده و تیریثا هم روی تخت دراز کشیده و داره فکر میکنه که یهو تیریثا میگه: جیک
جیک: هان؟ تیریثا: اون نقشه رو بیار جیک : نقشه! که وقتی خانم ساشا اومد تو اتاق انداختیش زیر تخت تا نقشه رو نبینه ؟
تیریثا : اره دیگه بیارش میخوام بهت بگم چیکار کنیم جیک : باشه (در همین لحظه ها خانم ساشا میخواد بیاد تو اتاق جیک تا ببینه جیک و تیریثا خوابیدن و همه چی خوبه یا نه نکته : بیشتر اوقات خانم ساشا وقتی بچه ها خوابیدن میاد و بهشون سر میزنه) الان خانم ساشا در راه رو ها داره میاد و نزدیک در میشه جیک هم داره میره زیر تخت که نقشه رو بیاره چون تخت به دیوار چسبیده و نقشه هم نزدیکه دیوار هست همین جور که جیک به نقشه نزدیک میشه خانم ساشا هم به در اتاق نزدیک میشه که جیک میگه: تیریثا من حس خوبی ندارم احساس میکنم خانم ساشا الان وارد اتاق میشه تیریثا : خب چون ترسویی جیک همون جور که زیر تخت بود دستشو دراز میکنه تا به نقشه برسه و خانم ساشا الان به طور کلی به در رسیده و داره در رو باز میکنه جیک و تیریثا صدا رو میشنون تیریثا آروم میگه : جیک ..جیک بدووو نقشه رو ول کن بدو بیا بخواب بابا جون جدت بیا بخواب الان میاد تو بدووووو
جیک : ای وای چه خاکی تو سرم کنم جیک دستپاچه شده و میاد که از زیر تخت بیاد بیرون که سرش و کمرش محکم به تخت میخوره و صدا هم میده و جیک خیلی دردش میگیره و میگه آییی تی ری ثا (بریده برید میگه ) همش تقصیر توهه تیریثا: ول کن بابا بیا دیگه .. خانم ساشا در رو باز میکنه و جیک با تمام سرعت سریع بالشت رو هم بر میداره و میپره رو تخت 😶(تیریثا دستش رو تخت دراز بود و جیک میپره رو دست تیریثا که رو تخت پهن بود🙄😂😂) خانم ساشا در رو باز کرده و اومد تو اتاق و جیک میفهمه پریده رو دست تیریثا ، تیریثا دستش خیلی درد گرفت میخواست جیغ بزنه که جیک محکم جلو دهن تیریثا رو میگیره که جیغ نزنه و پتو رو میاره جلو که خانم ساشا نبینه دست جیک جلو دهن تیریثا هست تیریثا و جیک هم برای اینکه جلب توجه نشه چشماشون رو میبندن تیریثا صبرش داره لبریز میشه چون جیک همچنان رو دستاشه جیک هم منتظره تا خانم ساشا بره بیرون و از روی دستای تیریثا بره کنار خانم ساشا میاد یه نگاه میندازه فکر میکنه خوابن و در آخر یه نگاه دیگه میندازه و از اتاق میره بیرون ...
خب داستان رو تا همینجا نگه میدارم یه چند تا نکته میخواستم بگم در مورد این داستان :
این داستان هنوز وارد جای هیجانیش نشده و داستان یکم مبهم و نامشخص هست و خیلی معلوم نیست دقیقا داستان چیه ولی از پارت ۲ یا ۳ به بعد وارد جای هیجانی میشه و داستان اصلی مشخص میشه و از پارت ۳ به بعد داستان ها رو زیاد تر میزارم
خب اینجا بگم که چند تا گروه فرا زمینی ها (منظورم همون فضایی هاست)وارد داستان میشن که تیریثا رو میشناسن ولی تیریثا اونا رو نمیشناسه و قراره به جاهای هیجانی برسه امید وارم خوشتون بیاد منتظر پارت بعد باشید چون قراره اتفاق های جالبی بیفته
بای بای 🙂👋🏻👋🏻حتما کامنت بزارید و اگه از داستان خوشتون اومده حتما بگید تا پارت های بعد رو بزارم 💝💝👋🏻👋🏻بای بای👋🏻👋🏻
حتما کامنت بزارید منتظرم🙂بای بای 👋🏻👋🏻🌹🌹💝کامنت یادتون نره اگه ایده ای داشتید بگید کامنت بزارید 😂بای👋🏻
12 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
خب خدا بخواد 🤲🏻پارت دو منتشر شد برید خونید منم برم ببینم میتونم امروز پارت ۳ کامل کنم😐
واقعا عاااالیه ممنون خودم(اسم منم ایلین هس😂)
پارت بعدی رو بوووود بزار منتظرم
مرسی🤩ع😂تو هم آیلین هستی خوشبختم😁پارت بعد دیگه باید به زودی بیاد🧐پارت ۳ هم دارم مینویسم🙂
عالی بود
من هر چیزی که باعث بشه قوه ی تخیلم شروع کنه به تخیل کردن رو ووست دارم و داستانت چون مبهمه و ذهن آدم رو در گیر می کنه دوست دارم😇
بی صبرانه منتظر پارت بعدم😊😇
خوشحالم که از داستان خوشت اومده 🙃امید وارم تا اخر داستان همین جوری دوست داشته باشید😁پارت بعد در برسیه 🙂
حتما پارت بعدی رو بنویس
در برسی به سر میبره😁
پارت بعدی کی میاد 😭😭😭😭😭
پارت ۲ تو برسیه 💝
عالی بود رفت جزو مورد علاقه هام حتما پارت های بعدی رو هم بنویس🌷👏
مرسی🤩💝پارت بعد تو برسیه😁
خیلی خوب بود اجو.
😍😘
مرسی عزیز💝
عالی بود عالی
حتما پارت بعد رو بزار
داستانت از اون داستانهایی نیست که بشه فهمید بقیش چی میشه و اين داستانت رو جذاب تر میکنه
💝 پارت دو رو دارم مینویسم😁خوشحالم که از داستانم خوشت اومده🙂💝