دوستان خیلی عذر میخوام من تا 5 صفحه نوشتم خیلیییییییییییییییی عذر میخوام یکم هول هولکی شد ببخشید
+اون حس خیلی عجیب بود انگار هزار نفر دارن تو سرم حرف میزدن که یه هو سرم گیج رفت و چیزی نفهمیدم -من داشتم به پیتر راسان فکر میکردم که دیدم مرینت افتاد گفتم مرینتتت سریع بغلش کردم و بردمش بهداری دیدم بسته است خانم بوستیه زنگ زد به امبولانس که یه نفر گفت من میتونم خوبش کنم دیدم پیتره گفتم بیا بیا حالش رو خوب کن اومد بالای سر مرینت دو تا دستش رو گرفت و یه چیزی ریخت رو صورت مرینت شبیه اکلین طلایی بود بعد از چند دقیقه بیدار شد من رفتم بغلش و وقتی فهمید که پیتر جونش رو نجات داد رفت پیشش که تشکر کنه +وقتی فهمیدم پیتر جونم رو نجات داد رفتم پیشش و گفتم :سلام پیتر مرسی که نجاتم دادی پیتر: خواهش میکنم کاری نکردم +حالا اون چی بود که ریختی رو صورتم پیتر:اها این این چیزی نیست این یک گیاهی که پدربزرگم بهم داد و گیه کوهی این بخاطر بوی خیلی خوبش ادم رو هوشیار میکنه +اها مرسی ممنون پیش هم نشستیم و یکم حرف زدیم -زنگ تفریح بود دیدم مرینت پیش پیتر بود خب چه اشکالی داره پیش دوستش نشسته بود تو همین خیال ها بودم که
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
سلام دوباره عالی😶 ولی بگو توی پارت قبل آدرین صبح زود چی میکرد
ادامه داستان رو کی میزاری 🥶🤒🤕🤤😭
1روز دبگه
عالی بود❤️
بعدی رو زود تر بذار
منتظرم
خوب بود🌹🌸✨🌷✨🌷
بچه ها پارت 18این داستان تا 1هفته دیگه میاد اسم فصل دوم اینهLady bug .s .a5part1
جفتسون عاشق رفت پترینت ـ واقها شیپ کاترین و آدرین سخته اصلا با عقل جور در نمیاد