
دوستان خیلی عذر میخوام من تا 5 صفحه نوشتم خیلیییییییییییییییی عذر میخوام یکم هول هولکی شد ببخشید
+اون حس خیلی عجیب بود انگار هزار نفر دارن تو سرم حرف میزدن که یه هو سرم گیج رفت و چیزی نفهمیدم -من داشتم به پیتر راسان فکر میکردم که دیدم مرینت افتاد گفتم مرینتتت سریع بغلش کردم و بردمش بهداری دیدم بسته است خانم بوستیه زنگ زد به امبولانس که یه نفر گفت من میتونم خوبش کنم دیدم پیتره گفتم بیا بیا حالش رو خوب کن اومد بالای سر مرینت دو تا دستش رو گرفت و یه چیزی ریخت رو صورت مرینت شبیه اکلین طلایی بود بعد از چند دقیقه بیدار شد من رفتم بغلش و وقتی فهمید که پیتر جونش رو نجات داد رفت پیشش که تشکر کنه +وقتی فهمیدم پیتر جونم رو نجات داد رفتم پیشش و گفتم :سلام پیتر مرسی که نجاتم دادی پیتر: خواهش میکنم کاری نکردم +حالا اون چی بود که ریختی رو صورتم پیتر:اها این این چیزی نیست این یک گیاهی که پدربزرگم بهم داد و گیه کوهی این بخاطر بوی خیلی خوبش ادم رو هوشیار میکنه +اها مرسی ممنون پیش هم نشستیم و یکم حرف زدیم -زنگ تفریح بود دیدم مرینت پیش پیتر بود خب چه اشکالی داره پیش دوستش نشسته بود تو همین خیال ها بودم که
پیتر و مرینت یه نگاهی به من کردن و خندیدن یعنی چی یعنی به من خندیدن باید با مرینت حرف بزنم
-زنگ خونه شد و تبدیل شدیم و سه تایی رفتیم بالا برج ایفل و باهم حرف زدیم گفتم اممم مرینت تو با پیتر چه حرفی زدی که به من نگاه کردین +هیچی چیزه خاصی نبود -پس چرا به من نگاه کردین +هیچی نبود -باشه بریم خونه من خیلی خواب دارم &+باشه بریم خونه (تو خونه) -دستتون درد نکنه شب بخیر &شب بخیر ادرین +شب بخیر -شب بخیر +خب کاترین من برم بخوابم باشه تو نمیخوابی &نه یکم میخوام شب بیداری داشته باشم +باشه شب بخیر رفتم بالا دیدم ادرین خوابه گفتم ادرین خوابی -نه بیدارم +بگیر بخواب دیوونه -نه نمیخوابم + من میدونم درد تو چیه -چیه +داری از فضولی میمیری درسته -فضولی چی+من داشتم با پیتر حرف میزدم-اره دارم میمیرم خواهش میکنم بگو +باشهههههههه خب ما داشتیم همینجوری حرف میزدیم که گفت ادرین خیلی دوست داره و وقتی قش کردی اون داشت میمرد حواست بهش باشه و بعد به تو نگا کردیم و خندیدیم-واقعا خب شببخیر+چه پرو بیدار شو بینم -هاااااا+دیشب اینجا احساس میکنم یه در مخفی و یه نفر سعی داره وارد اینجا بشه -اممممممم جالب شد خب تو بگیر بخواب من هستم +باشه دوست دارم-منم ساعت نزدیک چهار بود که یه نفر اومد منم داشتم نگاش میکردم ولی اون منو ندید رفت کنار کمد و یه چیز خوند و در باز شد انگار داشت دنبال یه چیز میگشت سریع از پشت گرفتمش و داد زدم و دستش رو بستم و مرینت و با صدام بیدار کردم
دیگه نمیتونست تکون بخوره مرینت چراغ ها رو روشن کرد و گفتم تو کیهستی داشت خودش رو از پنجره پرت میکرد پایین که یه نوری اومد و اون رفت اون اون نور مثل نور تبدیل شدن بود مممرینت تو اوننن رو دیدی اون معجزه گر داشت +اره دیدمش &اینجا چه خبره +(دوستان الان مرینت تمام ماجرا رو برای کاترین تعریف کرد & به نظر من ادرین برو به بادیگاردت یعنی سایمون بگو بیاد اینجا -اره باید یه فکری کنم
خیلی ازتوند عذر میخوام اخه میخواستم برم جایی اون جا هم دسترسی به اینترنت نبود برای همین 5 تا رو اینجا نوشتم البته 4 تا خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ببخشیدددددددددددددددددددددددددددددددددددد
(با گریه )بوسسسس باییییییی
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام دوباره عالی😶 ولی بگو توی پارت قبل آدرین صبح زود چی میکرد
ادامه داستان رو کی میزاری 🥶🤒🤕🤤😭
1روز دبگه
عالی بود❤️
بعدی رو زود تر بذار
منتظرم
خوب بود🌹🌸✨🌷✨🌷
بچه ها پارت 18این داستان تا 1هفته دیگه میاد اسم فصل دوم اینهLady bug .s .a5part1
جفتسون عاشق رفت پترینت ـ واقها شیپ کاترین و آدرین سخته اصلا با عقل جور در نمیاد