نوادگان میراکلس36

کریس:همه چی سیاه شد ولی تونستم حس کنم که برخورد کردم به تخت بدون آهنم بعد برخورد داشتم از چشمای خودم بیرون میدیدم(انگار تو چشم هستش کریس)تبدیل شدم به خودم یه عالمه آدم هم بالا سرم بودن و عکس و فیلم میگرفتن بعد تکشاخ اومد بغلم کرد و گریه میکرد(فکر کرده چون تبدیل به خودش شده مرده)که کت نویر و لیدی باک از دو طرف جدا پرت میشن پایین تکشاخ هر کدوم رو میگرفت اون یکی میمرد واقاً گیج شده بود و مغزش قفل کرده بود جوری که منم از قیافش فهمیدم بعد من احساس سوزش تو بدنم کردم بدنم شناور شد و از چشمام نور میرفت بیرون که این احساس سوزش به احساس قدرت تبدیل شد چند نفر تو بدنم ظاهر شده بودن

همشون خودم بودم ولی یکی خیلی بزرگ بود یکی جوون بود و جذاب یکی هم خودم بودم مسئلیت یکی شون حرف زدن بود اون یکی هم کتنرل دست و پا منم بی کار بودم داشتم هماهنگی عالی اونا رو میدیدم بدنم سرپا شده بود ولی هیچ کاری نمتونستم بکنم همه ی کار های مهم با اونا بود من داشتم نگاه میکردم اونی که مسئول حرف زدن بود گفت ع.ش.ق.م برو لیدی باگ رو بگیر اونی که مسئول تکون دادن دست و پا بود یه نگاه بهش کرد و گفت اینجا زمان تو نیست پس اونم همسر تو نیست اونم گفت OK بعد دوباره گفت تکشاخ تو برو لیدی باگ رو بگیر تغییر صدا قشنگ معلوم بود چون من اگه میخواستمم نمیتونستم مثل اون حرف بزنم بعد بدنم رفت کت نویر رو گرفت گذاشت زمین تو کمتر از پنج ثانیه دهن کل مردم باز مونده بود

بعد ما با یه حرکت دیگه پریدیم رفتیم رو برج سرعتمون با شرور یکسان بود بود بعد چند دقیقه عقاب ها به هم نگاه کردن گفتن بخونیم یه چیز عجیبی غریبی خوندن(اینی که الان خوندن مال این بود که بعد از قدرتشون زمان آهسته یا سریع نشود ولی عقاب ما نفهمید)بعد قدرتشون رو زدن زمان آهسته شد شرور داشت برای ما راه میرفت ما هم چنتا ضربه بهش زدیم سی ثانیه تموم شد شرور هم بیهوش بود ماهم اکوما رو اوردیم بیرون اونی که دست رو کنترل میکرد آکوما رو گرفت تو دستش و شرارتش رو خنثی کرد(همونجوری که شدوماث میگیره تو دستش و شرور میکنه اینم با همون حالت شرارتش رو خنثی میکنه) بعد همه چی به حالت اولش برمیگرده به غیر از

ناظر محترم لطفاً تستمو منتشر کن برید اسلاید آخر میخوام یه چیزی ازتون بپرسم