جئون دوتا دست جینا رو آروم میگیره
و خیلی خیلی آروم و ملایم بغلش میکنه و آروم و نرم میگه
_ متاسفم
من واقعا معذرت میخوام
تقصیر منه نباید توی بیمارستان ولت میکردم اما مجبور بودم مدیر یک شرکت بودن واقعا سخته و تو اینو خیلی خوب میدونی
الانم مجبورت نمیکنم کمکم کنی حق داری
جینا _ میخوام گریه کنم
_ گریه کن
بعد خیلی آروم دستاشو میزاره جلوی چشمای جینا تا جینا آروم گریه کنه واشکای قشنگشو بریزه
کمی گذشت جینا آروم شد و دیگه گریه نکرد و اما صورتی خیس داشت
_ ممنونم
_ خب دیگه میرم
جلو رفت نزدیک خونه بود که یک لحضه مکث کرد
_ اگر بازم خواستی گریه کنی بیا پیش من
سپس با لبخند آرومی رفت
جینا زانو بغل گرفت نشست روی زمین به مبل خونه تکیه داد
_ چکار کنم
دوباره کمکش کنم
هعی لا اقل کاش این کمک کردنا باعث میشد یک خورده احساسم رو بفهمه
بعد لبشو جمع کرد مثل بچه ها
_ چیشش یک نوزادم میتونه بفهمه
وایسا چی میگم
جینا اصلا از چیه این شیطان خوشت میاد؟
این همه پسر ریخته بیرون
من واقعا نیاز به یکی دارم باهاش حرف بزنم کاش سول هی اینجا بود
اها فهمیدم
_ بوق بوق
_ الو داداش یونگی امروز میتونم ببینمت؟
_ خیلی عالیه پس ساعت ۵ و نیم میبینمت بیا زیر پول روی نیمکت
میبینمت فعلا
_ چه خوب شد لا اقل داداش یونگی رو دارم واقعا اون بهترینه خیلی مهربون و شیرین از اون شیطان بدجنس هم بهتره
ساعت پنج بود رفتن و همدیگه رو دیدن
یونگی _ خب ملکه برفی چیشد که خواستی منو ببینی و من افتخار دیدار با ملکه رو پیدا کردم
جینا خندید
بیخیال
خب راستش به یک نفر نیاز داشتم که باهاش حرف بزنم و درد و دل کنم واقعا خیلی تنها موندم
یونگی _ منم همین طور
توی دلش میگفت _ خیلی منتظرت موندم نمیخوام از دستت بدم
هعییی داداش تا حالا عاشق شدی
_ یونگی بیچاره فکر میکنه منظور از خودشه
خخخ خخخ چرا یهو اینو میپرسی؟
_ داداش تو کسی هستی که باهاش راحتم
ببین من یک نفرو دوست دارم اما اون متوجه این قضیه نیست نمیدونم چطوری بیاد بهش بفهمونم
یونگی _ خب مثل اینکه یکی اینجا حال منو داره
_ چی داداش فکر نمیکردم تو هم عاشق کسی باشی چقدر برات خوشحال شدم
ولی تو که خیلی دوست داشتنی هستی چطور بهش نگفتی؟
_ خب راستش اون منو به شکل یک دوست میبینه
بعد حال یونگی خراب و ناراحت شد
جینا _ اووو داداش ولی فکر نمیکنی باید بهش بگی؟
_ من اونو از سال ها دوست دارم
اما هیچ وقت به شکل عشق بهم نگاه نمیکنه
حتی گاهی به این فکر میکنم که میدونه دوسش دارم ولی چون خودش دوسم نداره و منو به شکل دوست میبینه هیچ وقت به روی خودش نمیاره
_ ها داداش نباید اینقدر منفی باف باشی ها اصلا بهتر نیست بری بهش بگی شاید قضیه فرق کرد
فرق نمیکنه اینو همین امروز فهمیدم
جینا _ مگه امروز چی شد؟
یونگی _ هعی عجب هوای قشنگیه
بعد بلند شد و نزدیک تر رفت و از بالای پول رود خونه رو تماشا میکرد
جینا _ واقعا مثل اینکه داداش حتی بیشتر از من به کمک نیاز داره
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالییی پارت بعددد