
سیلام اومدم با پارت سوم داستان
از زبون جیمین : داشتم فرار کردن جینهو خانوم نیکان میکردم .خخخخ تا همچین ادم دست و پا چلفتی ندیدم ..حالا ولکن ... بنده منتظر دستیارم بودم تا سیم ماشین بیاره سوار شیم ...میخواستم اون هم سوارش کنم که هیچ قبول نکرد و دستش از دستم در اورد در برو که رفت قشنگ وسط خیابون بود که داشت رد میشد که یهو نزدیک بود یه ماشین زیرش کنه ....ای خدا .حالا ولکن ...بعد از چند دقیقه دستیار گرامی تشریف اورد بنده سوار شدیم که بریم ...بنده رفتیم ...خب شما برو پارت بعد
از زبون ایسول :با عجله و بدون توجه به اطرافم به سمت ماشینی که جینهو واسم کرایه کرده بود رفتم تا سوار شم وار دست این ماجرا راحت شم ...هی خدا عجب شانسی داریم ..پیف حالا باید چیکار کنم فردا که رفتم شرکت اگه یه وقت دیدتم چی میشه .ای خدا ولکن اصلا . ...داشتم همین طوری میدویدم که یهو نمیدونم کدوم ادم نخراشیده ای بود که وسط خیابون میخواست بهم بزنه ..پیف ...فوری به اون سمت دویدم اخیش خوب شد حالا میتونم یه نفس راحتی بکشم ..سرم پایین بود با خودم خوددرگیری داشتم .که یهو چیشام افتاد به یه پسر نه خودش بود منظورم مراسم بود همون که سراشپز نه این اقا پسر اسمش چی بود اما جیمین نه اینا ...ای حالا باید منو با این سر ووضع ببینه لعنتی ..فوری خودم قایم کردم تا ندیدتم...همین جوری کنار خیابون یه ماشین دیدم که هی وای بر من سوارش شدم وقتی سرمو بالا اوردم قشنگ هنگیدم ...
از زبون جیمین :بعد از سوار شدنم ..دستیارم رویکرد بهم وگفت :قربان رییس میخوانذباهاتون صحبت کنن. ....من :پدربزرگم میخواد باهام صحبت کنه ..باشه ...بعدشم که گوشی رو تحویل گرفتم ...شروع کردم به مکالمه ...اما قبل از اون یه صحبتی بین منو و دستیارم شد ...اون :رییس جوان ملاقات با خانوم جینهو خوب بود یا نه ...،،،من :هی بدم نبود ..،اون :قربان یعنی وقتتون رو تلف کردن ...من :پیف ولکن ...بعدشم مشغول مکالمه با پدربزرگ شدم ..:. مکالمه دونفره بین جیمین و بابا بزرگش :. جیمین :الو سلام . پدر بزرگش :علیک ببینم قرارت با خانوم جینهو خوب پیش رفت یانه ...،جیمین :پدر بزرگ هی بدم نبود ...ولی انچنان هم خوب نبود ..پدر بزرگ :هی خدا پسر یعنی اینم پر خب پس ولش بزار به یک دیگه زنگ بزنم بری قرار ملاقات با یکی دیگه ...جیمین :پدر بزرگ نمی خواد ...قرار دیگه ای ترتیب بدین ...پدربزرگ :یعنی چی میخوای بزنی زیر قولت ...جیمین : نه پدر بزرگ ...منظورم این نیست ...من میخوام با خانوم جینهو ازدواج .کنم ..پدر بزرگ با تعجب :یعنی ازش خوشت اومده چقدر ناگهانی ...خوبه باشه حالا بزار یه صحبتی با پدرش کنم بعد بقیه قرار های ازدواج میکنیم ..جیمین :باشه خدافظ .......ادامه از زبون خودش :در حال مکالمه بودم ...که یهو در بغلی ماشین واشد من ودشتیارمدبا تعجب به کسی که سوار شد نیکان کردیم که با کمال تعجب خانوم جینهو بود ..ها اونم این من هنگیده نیگام میکرد ....
مکالمه دونفره بین ایسول و جیمین :. ایسول با همون جینهوی تقلبی :ها تو جیمین وات من چجوری سوار شدم ای خدا ...جیمین :خانوم جینهو همه شما که گفتید سوار نمیشید چیشد که سوار ماشین ماش دید ...ایسول :اه ببین اقا حواسم نبود اشتباه شده ..حالا هم اگه میشه مارو برسون به یه جایی خب ..ممنون :. جیمین : به به .پیف باشه .. بعدم روش رو کرد سمت دستیاری اونم حرکت کرد .....خب بیاین این طرف واقعا دیگه حوصله تایپ ندارم
از زبون جینهو : بغل مغازه لباس فروشی وایساده بودم نزدیک به اینجا یه رستوران هست منتظر ایسول بودم ببینم چی کرد ای خدا حسابی سرتا پام به لرزه افتادن بسکه ناخونامو جویدم لامصبی پیف نمیدونم کجاست ...رفته هندونه بکاره یا بدروه... حالا ولکن شما .. خب خداحافظ ......ماباس بریم ...منتظر ما باشید ادامه در پارت بعد ...ها وایساکین من یه صحبتی با این راوی دارم .....خب سیلام علیک بر روای گیرامی جان جدت یه کاری کن من از دست این ازدواج خلاص شم ...مثل قبلیه .....روای ،،،علیک بنده من فقط ناظرم شما برو دنبال سرنوشت کاریت نباشه .....
خب اینم تا اینجا زیاد زر زدم فکم درد گرفت ..مغزمم از اینور در حال منفجر شدن بس که تایپیدم ..خب دیگه جون ندارم منتظر پارت بعد باشید تا بعد لایک و کامنت یادتون نره ....امیدوارم خوشتون بیاد ......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قنشگه
داستان منم بنگر😇
ممنون باشه
چیزی لطفا به اسم پارت بعد میتونی فردا براری دوست گرامی
اول ممنون که تست رو انجام دادی دوم منظورت چیه
منظورم اینه که میشه پارت بعد روبزاری
پارتبعدیروبزارررر
ممنون که انجام دادی تست رو باشه میزارم
ممنون باشه
ها باشه
عالیییییییییییییییییییییییییییی💜🌌
پارت بعدی لطفا🍓
پارت بعد پلیززز
ممنون باشه
باشه ممنون
خیلی خوب بود😆
ممنون