
سلام من اومدم با پارت ۵ همونجور که قولددادم دارم ساعت ۱ و ۲۷ دقیقه شب اینو مینویسم . امیدوارم خوشتون بیاد تا الان هیچ پارتی منتشر نشده .
از زبان مرینت : صبح از خواب بیدار شدم و رفتم مدرسه و تو راه داشتم به این فکر میکردم که امروز روز آخر مدرسه هاست و از این به بعد من باید برم دانشگاه . رفتم تو مدرسه آقای داماکلیز گفت : ما سه سال خوش رو در کنار هم بودیم و الان موقعی خداحافظی هست .
میدونم سخته اما نمیشه کاری انجام . حالا لیست نفراتی که به دانشگاه های مختلف میرن میخونم . همه رو گفت نوبت رسید به کاگامی و آدرین و من و آلیا و نینو . خانم کاگامی تسورگی به ژاپن و دانشگاه ..... میرن . آقای آدرین اگراست به نیویورک میرن خانم آلیا سزار به نیویورک میرن آقای نینو لیف به نیویورک میرن و ...
خانم مرینت دوپن چنگ به نیویورک میرن . من خیلی خوشحال بودم که با آلیا و نینو توی یه دانشگاه بودم اما بعد از تابستون به دانشگاه باید برم . که یهو یه نگاه به ساعت کردم دیدم ساعت ۴ است ساعت ۵ با آقای آگراست قرار داشتم و همینطور آدرین .
همه ی کار هام رو انجام دادم و رفتم دم در که یهو یه ماشین اومد و از مینیتور تصویر آقتی آگراست رو دیدم که گفت مرینت سوار شو از این به بعد این ماشین هوشمند مال تو است . منم خیلی خوشحال بودم و گفتم باشه و سوار شدم .
رسیدم به اونجا اول از همه آقای اگراست گفت مرینت الان باید به سر و وضعت رسیدگی بشه یه لباس صورتی زیبا تنم کردن و موهام رو باز گذاشتن و یه گل سر برام گذاشتند ♡ عکس همین پارت . و گفتن از این به بعد این لباسامه .
بهد آقای آگراست گفت مرینت من برات یه خونه تهیه کردم که اگه مایل باشی بری توش گفتم ممنونم آقای آگراست . رفتم تو خونه خیلی زیبا بودن و بران من که یک نفر بودم کافی بود زفتیم وسیله خریدم گذاشتم توش و از این جور حرف ها .
♡ ببخشید اما واقعا خوابم میاد من تست قبل زو هم سر کلاس آنلاین گذاشتم . قول میدم فردا سه پارت بذام فعلا شب بخیر .
خب واقعا ببخسید من مشکلی برام پیش اومده بود نتونستم بیام . الان شروع میکنیم . از زبا مرینت : گفتن از این به بعد یاید اون لباس رو بپوشم چون این لباس برازندم نیست . چند روز بعد .......
از زبان مرینت : من یه مدل معروف شده بودم و الانم داشتم توس سوییتم استراحت میکروم . این چند روز کلی فکر کردم نتونستم آدرین رو فراموش کنم . برای همین تصمیم گرفتم بهش بگم که بهش علاقه دارم . برای همین توی یه رستوران لاکچری قرار گذاشتم باهاش وقتی که اومد بهش گفتم سلام گفت سلام مرینت . گفتم من این چیزوی که میخوام بهت بگم خیلی وقته که این حسو دارم آدرین من من من ،
آدرین گفت مرینت تو چی ؟؟؟؟ گفتم آدرین من عاشقتم ❤ آدرین این شکلی بود 🤯🤯 گفت منم تو رو دوست دارم اما فکر میکردم تو لوکا رو دوست داری گفتم اشتباه نکن لوکا فقط برای من یه دوست اما تو که کاگامی رو دوست داشتی 😔😔😔 گفتم منم مثل تو کاگامی فقط برام یه دوسته . گفتم واقعا گفت واقعا .
از زبان گابریل : دبگه آدرین بزرگ شده بنظرم باید براش یه سوییت بگیرم تا اینکه من حاک ماث هستم رو نفهمه . نتالی گفت فکر خوبیه قربان . وقتی آدرین اومد بهش موضوع رو گفتم و همچین بهش گفتم میتونی دوستات رو هم دعوت کنی . خیلی خوشحال بود 😊😊😊😊 وقتی آدرین رفت گفتم نتالی به نظرت زیاد آزادش نکروم گفتدنه قربان اون دیگه بزرگ شده .
واقعا ببخشید یه مشکل خیلی بد برام پیش اومده بودم نتونستم لنویسم الان هم دارم با ناراحتی ایت پارت رو مینویسم 😵😵😵😵 واقعا ببخشید الان میرم سراغ پارت بعد .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دوستان پارت ۶ هم منتشر شد 🥳🥳
برید بخونید و لطفا کامنت بدید .
عالی بود یه سری به داستان من هم بزنید مطمئنم پشیمون نپرسید
همه رو میگم نه فقط نویسنده
خیلی ممنونم .
حتما .
بعدی رو چند روزه گذاشتی؟ 😍😍😍
حدودا ۷ یا ۸ روزه
عالییییییییییییییییییی بود ثمین جونم داستانت مثله خودت تک دونه هست 😍😉
مرسی زهرا جونم . به هر حال هرچی باشه به داستان شما نمیرسه !!😘😘
عــــــالیی بود ثمین جونم❤❤😎😎
مرسی کیوتم 😘
❤❤😍😘😘
عالی بود
مرسی الینا جونم 😘
عالی بود ثمین
بعدی رو بزار من منتظرم
مممونم 😊
خیلی وقته گذاشتم تو بررسیه .
من تا پارت ۸ هم وارد کردم میخوام پارت ۹ رو بنویسم .
بچه ها نظر نمیدید 💔💔
خواهش میکنم بدید عزیزانم 😍
عالی مثل همیشه بلوبری
مرسی توت فرنگی 😊😊
عالی بود❤️
بعدی رو زود بذار
منتظرم میشه داستان من رو لایک کنید
منم تست شما رو لایک میکنم
مرسی
حتما آرمیتا لایک میکنم 😘