10 اسلاید صحیح/غلط توسط: ⭐kpop⭐h_a انتشار: 4 سال پیش 1,153 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام کیوتا😊💟این اولین داستانمه پس لطفا نظر بدید بگید ادامه ش بدم یا نه🎶💓😋
اسم من* ا/ت*س و ۲۱ سالمه یه برادر کوچکتر دارم و خیلی وقته آرمی ام من پارسال به کره رفتم چون میخواستم کارآموز کمپانی بیگ هیت بشم یکی از دوستام تو کره یه دختری رو به اسم سوجین میشناخت و گفت اون میتونه کمکم کنه چون مادرش ایرانیه ولی تو کره بزرگ شده من و سوجین خیلی باهم دوست شدیم اما دو هفته بعد پدرم عصبانی شد و زنگ زد و گفت که باید برگردم ایران چون فکر میکرد من واسه تفریح رفتم خلاصه هیچی اون طور که باید دیش نرفت حتی نتونستم برم تست بدم
و بی تی اس رو هم ندیدم
اما سوجینم باهام اومد و چند روز پیشم بود
الان بابام دو هفته ی دیگه از سفر کاریش برمیگرده
ولی من تصمیم گرفتم که برم کره
بخاطر اتفاقاتی که اونجا واسم افتاد مامانم نگرانم شده بود
من موقعی که رفته بودم سئول همکلاسی سوجین یه پسری به اسم سوهو اونجا بود که همش دخترا رو اذیت میکرد
به قل سوجین دیونه بود
من خیلی ازش میترسیدم
اما یه روز بهم گفت که منو دوست داره منم خیلی ترسیده بودم و ازش بدم میومد بهش گفتم ازش خوشم نمیاد اونم گفت دیگه نیام سئول
یکی از دلایلی که برگشتم همین بود ولی الان پشیمونم
بخاطر همین میخوام دوباره برگردم
به دوستم دینا ( دوست صمیمی ت) زنگ زدم
دینا: الو...سلام ا/ت
ا/ت: سلام دینا بیلیط پیدا کردی؟
دینا: آره بابا... ولی باید با مامانت صحبت کنی
ا/ت: آره مامانمو راضی میکنم راستی چرا سوجین جواب نمیده؟
دینا: گوشیش خرابه من به خواهرش پیام میدم اگه قرار شد بری بیاد فرودگاه پیشت
ا/ت: باشه ممنونم💟💟💟💞💞💞بهترینی
دینا: خواهش میکنم💕ا/ت من باید برم ببخشید💖
ا/ت: باشه خدافظ 💓
دینا: بای بای💚
ا/ت: احساس کردم یکی پشت دره اول فکر کردم داداشمه
ولی یهو مامانم اومد تو...
مامان: ا/ت میخوای بری؟ برا همیشه؟
ا/ت : مامان...من... من میخوام برم اونجا...
مامان: میدونم میخوای کار آموز شی ...بابات مخالفه... اما من دوست دارم به آرزو هات برسی
پس میزارم بری💞باباتم یجوری راضی میکنم
ولی تو برو...
فقط مواظب اون پسر دیونه باش( منظورش سوهوعه)
کتک نخوری ازش( 😐😐مگه خنگه)
ا/ت: مامان چی میگی یعنی من انقدر دست و پا چلفتی ام؟؟!
تازه سوجین کاراته بلده مواظبمه
مامان: باید تورو کلاس دفاع شخصی میفرستادم🙅اشتباه کردم
ا/ت: مامان انقدر شل نیستم از یه دیونه کتک بخورم
مامان: فقط مواظب خودت باش
ا/ت: باشه😻
یهو رایان( داداشت) اومد تو
رایان: ا/ت میخوای بری؟؟؟ پس من چی؟ منم میام نمیتونم تحما کنم از بابا میترسم🙇🙇🙇🙇😫
ا/ت: هوییی تو همش منو اذیت میکردی که بعدش مگه بابا با تو کار داره فقط منو دعوا میکنه بعدشم تو که کامل زبون کره ای بلد نیستی
رایان: اما بابا همش داد میزنه😫😫😫😭نمیخوام اینجا باشم اگه تو نباشی من که میمیرم( یااا خدا داداش انقدر ابراز احساسات بکنه محالهه😓)
ا/ت: چی شده یاد خواهرت افتادی!؟؟ پشت سر بابا اینجوری حرف نزن برو ببینم تو ۱۳سالته اینه بچه ۶ ساله ها حرف میزنی بروووو
مامان: ا/ت بسه دیگه بریم ناهار بخوریم بعد برو با کمک رایان وسایلتو جمع کن
ا/ت: باشه
رفتیم سر میز نشستیم
رایان خیلی ساکت بود
چشمش پر اشک بود
با خودم گفتم یعنی بخاطر من ناراحته
مامانم به من اشاره کرد که یعنی بهش یه چیزی بگو
ا/ت: رایانیی چیه؟ چیزی شده؟ چرا ناراحتی؟؟؟
از صندلی پاشد اومد سمتم خودشو انداخت تو بغلم شروع کرد به گریه کردن
من کپ کرده بودم😐😐
ا/ت: رایان...؟ رایان این کارا چیه؟ چی شده؟؟؟؟
رایان:😭😭😭😭😭😭😭😭آبجیییی
من در افق محو میشوم تا حالا اینجوری صدام نزده بود😐
ا/ت: چیه؟؟؟
رایان: منم با خودت ببررررر😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭توروخداااااااااا😭😭😭😭😭😭من نمیخوام اینجا تنها بمونم😭😭😭😭😭😭
ا/ت: رایان بچه بودی از اینکارا نمیکردی که... بعدشم اگه تو با من بیای که مامان خیلی تنها میشه ... تازه من بهتون سر میزنم
بعدشم هنوز نرفتم الان اینجام
برو غذاتو بخور
بدون اینکه حرفی بزنه رفت
بعد ناهار رفتم به دوستام زنگ زدمو ازشون خدافظی کردم😭💓
بهشون گفتم دارم میرم💖😭🙇
چمدونمو باز کردم
ا/ت : رایاااااااانننن
رایان: چیههههههههههعع
ا/ت: بیا کمکم تنبل خااان
رایان: من تنبل نیستم
ا/ت: پس بیا
مامان: برووو( با رایانه)
من و رایان شروع کردیم به جمع کردن لباسا
رایان: ا/ت
ا/ت: بله؟
رایان: اون پسر دیونه ایی که راجبش میگفتی ...اگه بری ... اذیتت نمیکنه؟
ا/ت: بشین بینیم بابااا تو نگران این چیزا نباش فقط نمره های خوب بگیر تا مامان حرص نخوره فهمیدی و اگرنه کلتو میکنممم
رایان: باشه
بعد اینکه وسایلمو جمع کردم
زنگ زدم به دینا تا بهش بگم فردا دیگه میرم💓💖😭
دینا:الو ا/ت چی شد؟؟!!!!
ا/ت:علیک سلاممم ...سلامتو خوردی باز ...هیچی مامانم قبول کرد تا بابام نیستش میتونم برم دیگه ولی داداشم خیلی ناراحته
دینا: عه ببخشید😓 هیجان زده شدم یادم رفت😂 خب خوبه بالاخره به آرزو ت میرسی😍 داداشتم کم کم عادت میکنه نگرانش نباش مارو فراموش نکنیااااا😭😭😭😭😭😭😭😭😭
ا/ت: مگه میشه فراموش کنم بهتون سر میزنم حالا وایسا از این در سالم برم بیرون بعد شروع کن😁☺
دینا: ا/تتتتتتتتتتتتت
ا/ت: هااا یا خدااا چیههههه؟؟؟
دینا: برا تست میخوای چه آهنگی رو بخونییییی؟؟ راجبش فکر کردی؟؟
ا/ت: اووو چی میگی تو معلومه ...دو هفته س دارم تمرین میکنم
میخوام آهنگ جونگ کوک euporia رو بخونم
دینا: اووو چه خوب پس موفق باشی💕💖❤ راستی نمیخوای بری خرید من باهات بیام؟
ا/ت:آره تو فکرش بودم یه چند دست لباس قشنگ بخرم🌠 باشه بیا✨ الان ساعت چنده؟
دینا: اممم وایسا...ببینم...الان... ساعت ۶ عه
ا/ت: ای وای واقعا... پس بیا دنبالم من الان آماده میشم🌟😄
دینا: باشه... میام... فعلا خدافظ✋✋✋💝
ا/ت: فعلا✋💝
رفتم سریع لباسامو پوشیدمو حاضر شدم
از اتاق اومدم بیرون
نشستم رو مبل منتظر دینا بودم
مامان: کجا به سلامتی؟
ا/ت: با دینا میرم خرید
مامان: شام بیا خونه هااا نبینم بیرون غذا بخوری
ا/ت: باشه
مامان: زود برگرد
ا/ت: مامان وایسا از این در برم بیرون حالاااا
رایان: منم باهاشون میرم
مامان: تو کجاااا؟ بشین ببینم هفته دیگه امتحان داری برو تو اتاقت درستو بخون منو حرص نده انقد...آخر میفتم سک...
ا/ت: ماماااان عه...رایان بروو سر درس ت بدوو
رایان: اما...
ا/ت: بروو ببینم...من زود میام
رایان رفت تو اتاقش
گوشیم زنگ خورد برداشتم دینا بود
ا/ت: الو...
دینا: خودت سلامتو خوردی...😂جلو درتونم بیا☺
ا/ت : باشه
قطع کردم
ا/ت: مامان من میرم دینا اومده دنبالم💖
مامان: باشه مواظب باش زود بیا و اگرنه میکشمت فردا میخوای بری نمیخوای پیشمون باشی
ا/ت : باشه زود میام قول میدم💓 خدافظ✋🌟
مامان : خدافظ✋✋
رفتم پایین پیش دینا
دینا تاکسی گرفته بود
نشستم تو ماشین
دینا: خوبی ا/ت؟
ا/ت: آره خوبم... چیزه ... ببین به مامانم گفتم زود بر میگردم بهش قول دادم پس زودتر برگردیم ممنون میشم
دینا: باشه هر جور دوست داری
ماشین حرکت کرد
دینا: ا/ت اگه بی تی اسو دیدی حتما باهاشون عکس بگیر لطفاااا واسه منم بفرس سلام منم بهشون برسون
ا/ت: اووو فکر نکنم ببینمشون بعدشم من هیجان زده بشم دیگه نمیتونم حرف بزنم
دینا: باشه ولی اگه دیدیشون خل بازی درنیار اینه خانوما رفتار کن
راستی منم یه چند ماه دیگه میام با مامانم💝💖
ا/ت: چه خوب🌠✨😍
بزن بعدی😐😅
رسیدیم مرکز خرید
دینا سریع واسم لباس انتخاب کرد همونارو برداشتم چون عجله داشتمو قول داده بودم زود برگردم
دینا: ا/ت اگه بی تی اسو دیدی واسم از جیمین امضا بگیر
ا/ت: باشه گفتم میگیرم دیگهههه
دینا: ا/ ت
ا/ت: باز چیه؟
دینا : آهنگو واسم بخون
ا/ت: موقعی که دارم تست میدم سوجین ازم فیلم میگیره
میفرستم واست
دینا: باش
سوار ماشین شدیمو حرکت کردیم
رسیدم خونه از دینا خدافظی کردم
در زدم مامانم درو باز کرد
ا/ت: سلامممم💕💕💕💕💕
مامان : بدو بیا شامممم
ا/ت: باشه
رفتم لباسامو عوض کردم و نشستم سر میز
ا/ت: رایان کو؟
مامان: راستش از وقتی رفتی داره درس میخونه ولی ناراحته
ا/ت: چقدر مهربونو حرف گوش کن شده اگه میدونستم زودتر میرفتم😂✌
مامان: صداش کن بیاد
ا/ت: رایاااااااااااااااااان بیااااااااا شامممم
مامان: اوووووو کر شدم آروم
ا/ت: خدا نکنه
مامان: غذاتو بخور انقدر حرف نزن
رایان اومد سر میزو من سریع غذامو خوردم
مامان: برو چمدونتو چک کن بعد برو بخواب فردا دیرت نشه
ا/ت: باشه
مامان: راستی آهنگه رو واسمون نمیخونی
ا/ت: به سوجین گفتم موقعی که دارم تست میدم ازم فیلم بگیره میفرستم براتون
مامان: باشه
رفتم چمدونمو چک کردمو لباس جدیدامو گذاشتم توش و خوابیدم
«صبح»
مامان : ا/ت بدوو حاضر شو
ا/ت : باشه
لباسامو پوشیدمو تاکسی گرفتم به سمت فرودگاه حرکت کردم
رفتم تو هواپیما کم کم چشمام سنگین شدو خوابم برد
بعد از چند دقیقه
مهماندار: خانم...خانم بیدار شید رسیدیم
ا/ت : آخ ببخشید
هی دور و برو نگا کردم
آخه دینا گفته بود سوجین میاد دنبالم
یهو دیدم یه دختر اومد سمتم اومد نزدبکتر
سوجین بود
خیلی خوشحال شدم
سوجین: ا/تتتتتتتتتتتتتت
ا/ت: سوجیییییین
سوجین بغلم کرد منم بغلش کردم
سوجین: دلم برات تنگ شده بود
ا/ت: منم
سوجین : خوبی؟
ا/ت: آره🌟تست کی هست؟
سوجین فردا
ا/ت: پس باید آماده شیم
سوجین آره بیابریمم
رسیدیم خونه ی سوجین
ا/ت:اونی
سوجین: بله؟
ا/ت: سوهو که دیگه اینجا نیس؟ نه؟
سوجین : نه نمیاد ولی این دور برا میچرخه هی
ا/ت: من برم بیرون یه دوری بزنم دلم برا اینجا تنگ شده
سوجین : باشه فقط میخوای ما سکتو بزن اگه ... سوهو یه وقت اینجاها بود...منم تا بیای وسایلتو واست میچینم
ا/ت: باشه مرسی💕
رفتم بیرون داشتم همینجوری مغازه هارو نگا میکردمو راه میرفتم به مامانم پیام دادم که رسیدم
یه لحظه احساس کردم سوهو رو دیدم
یکم هل شده بودم سرعتمو زیاد تر کردم سعی کردم دور شم
«از زبان کوکی»
اعضا بهم گفتن که من باید امروز خرید کنم
ماسکمو برداشتمو از خونه اومدم بیرون
«ا/ت»
یکم دور شدم خیلی ترسیده بودم
تصمیم گرفتم برای اینکه فکرم آزاد شه
آهنگ euporia رو بخونم( آروم) ولی از ترس و استرس دستام میلرزید
یه نفس عمیق کشیدمو شروع کردم به خوندن
«کوکی»
همه جا ساکت بود اما یهو یه صدایی شنیدم یکی داشت آهنگ euporia رو میخوند خیلی قشنگ بود رفتم سمت صدا
«ا/ت»
یهو برگشتم پشتمو نگاه کردم سوهو بود😨😨😨اما منو ندید من سریع دویدمممم
«کوکی»
اما یهو صدا قطع شد
به راهم ادامه دادم
یهو یه دختری رو دیدم که داره میدوعه
یهو افتاد زمین...
⭐خب امیدوارم خوشتون اومده باشه⭐🌠🌟
🌠داستان قراره خیلی جالب بشه🌠
ادامه ش بدم یا نه؟
تو کامنتا بگید✳⭐🌟🌠
خدافظ ✋✋✋✋✋کامنت یادتون نره
نظرتونم بگید💓💓💓
این پارت خیلی تند تند شد
واقعا ببخشید
قول میدم دفعه بعد بهتر باشههه💪💪💪💪
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
من فقط با دوست صمیمیمم با فش حرف میزنم یا همه اینجورین؟😑😁
عالییییی بود❤❤🤩🤩🤩
ادامه بده موفق باشی🌸🌟🌟⭐
هیچ وقت تسلیم نشو 💮🍃
چرا شما ها صحنه حساس جمع می کنید اخه چرا ولی عالی بود ادامه بده که البته دادی پارت دو رو ساختی بیشتر بده 😍😘😘🥰😇😁
خیلیییییی خوب بود حتما ادامشو بگو❤🌹
اخجون پس اجیشیممم*-*
خب اسمم یلداس ۱۳ سالمه^^
💗💖😍خوشبختم آجی منم ۱۳سالمه میتونی منو میون صدا کنی😉 لقبمه💜
عالیه موفق باشی لطفا ادامه بده زودتر بنویس❤️😍🌹🖐️🙏
در حال برسیه💗☺
جدددد چرا این اینقد خوب بود؟؟؟؟عررر
من پارت دورو میخواممممم*-*
راستی من جدید اومدم تو تستچی.اگه دختریمیشه اجی شیم؟^-^
💖💖 منم تازه اومدم😍
حتما عزیزم اصل بده☺
عالی بود ادامه بده لاوم 💜
چشم😇
اره بزار خیییییییییییییییلی خوب بود
چشم😻