سلاممم خب بریم که آشپزی یادبگیریم باهم😂♥️
❤️ پارت 25: همچنان آشپزی...❤️
به دیقه شمار روی فر چشم دوختم که مبادا حواسم پرت شه و زحمتام به هدر بره. تو همون حالت پرسیدم: جین، تو تا حالا واسه مدارسی که بورسیه دارن آزمون دادی؟ جین: مگه بیکارم؟ - یعنی خوب نیست؟ جین: کی گفته خوب نیست؟ هر دانش آموزی آرزوشه تو اون مدارس قبول شه. منتهی باید دانش و هوشت بالا باشه، مثلا اگه من میرفتم امتحانشو میدادم انگار وقتمو تلف کرده بودم چون مسلما قبول نمیشدم. حالا چرا میپرسی؟ میخوای بری تو جمع دانشمندا؟ - 😂 شاید برم. البته اول باید آزمونو قبول شم. جین: با این جسارت و شهامتی که تو داری، فقط یه مقدار چاشنی هوش لازمه😉 همینکه گفت چاشنی هوش یادم افتاد که باید حواسم به خمیر می بود. شانس اوردم 15 ثانیه مونده. بعد 15 ثانیه گفتم: دو دیقه شد. جین: خب درش بیار و ورز بده. داشتم ورز میدادم که + خب چخبرا؟ جانگکوک بود که بینمون وایساده بود و نگاه میکرد و یه دستش رو شونه جین و یه دستش رو شونه من بود.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
عالی بوودددد
پارت بعدو نمیدی ؟ 😐
وای خیلی قشنگ بود
چقد قشنگ بود خسته نباشی ادمین عزیز