ماجراجویی آدرینا(ماجراجویی در جهنم2)پارت3

آنچه در قبل خواندید:ناتالی:آره💖💖دنبالم بیا ......بفرما💖امیدوارم خوشت بیاد آدرینا:خیلی ممنون💖 ناتالی کاری داشتی بیا پایین💖💖 آدرینا:ممنون💖شبت خوش💖 ناتالی:مرسی شب تو هم خوش خدافظ💖(بستن در🚪) آدرینا:منم گرفتم خوابیدم zzz صبح روزه بعد.....

از خواب پاشدم و بعد آهنگ all around a word و پلی کردم و بعد یک ربع ورزش به ساعت نگاه کردم شاعت شش بود=/فکر می کردم هفته-_- بعد از اتاق بیرون رفتم و دیدم ناتالی نشسته رو مبل بهش سلام کردن و صبح بخیر کردم اونم همینطور منم گفتم من میرم خرید(واحد پول دنیای انسانا و بقیه دنیا ها یکیه^^(البته بعضی جاها نه))ناتالی:ممنون خدافظ👋آدرینا:خدافظ👋 و لباسمو بالا عوض کرده بودم پس از خونه بیرون اومدم ^^ و رفتم خرید صبحونه رفتم تو یک مغازه و سلام کردم و گفتم سلام من اینو اینو اینو می خواستم(مواد غذایی مثلا می گه) یارو:O.Oبفرمایید:| میشه (مثلا مقدار پول)انقدر آدرینا:بفرمایید یارو:خدافظ¬_¬ آدرینا:(ذهنش:مشکوک میزنه~_~) یارو:راستی بازم بیاید آدرینا:!باشه^_^

رفتم خونه ناتالی و زنگ زدم و دروباز کرد و گفت سریع بیام داخل رفتم داخل بعد از دزست کردن صبحونه و خوردنش با هم گفت :راستی امشب>_

ببخشید کم نوشتمT_T امیدوارم خوشتون اومده باشه 💖 بعدی:3کامنت و 5لایک^^