6 اسلاید صحیح/غلط توسط: آلبالو انتشار: 3 سال پیش 119 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام آجی های عزیزم💜 برای خوندن ☄️ پارت 2 رمان قلعه یخی☄️ برو اسلاید بعد🍒☄️
یهو یه چیز سنگین باهام برخورد کرد که باعث شد تعادلم و از دست بدم و رو زمین بیفتم؛سرمو ک به بالا آوردم همون بچه ای که داشت با پدرش دوچرخه سواری میکرد و کنارم دیدم که با دوچرخش به من برخورد کرده بود! داشتم به پسر بچه نگاه میکردم که آروم زیر لب بهم گفت:#ببخشید _اشکالی نداره عزیزم،بیشتر مواظب باش ممکنه خودتم صدمه ببینی #باشه،از لحن بچگانش خوشم اومد و بهش لبخند زدم؛پسر بچه با دوچرخش ازم دور شد و رفت،داشتم به راهی که میرفت نگاه میکردم که دستی جلوم دیدم!سرمو به سمت صاحب دست چرخوندم و با همون پسره که گوشیمو و شکست چشم تو چشم شدم،دستشو به سمتم دراز کرده بود و میخواست کمکم کنه پا شم،چند لحظه نگاهش کردم و بعد یهو گفت:±میخوای همینجا بشینی؟ جوابشو ندادم و اجازه دادم کمکم کنه بلند شم،موقع بلند شدن دستم که به دوچرخه خورده بود تیر کشید یه آخ گفتم ک باعث شد پسره بگه:±دستت درد میکنه؟ _نه،ولی با یه کمک کوچیک؛ شکستن گوشیمو جبران نمیکنی.اینو گفتم و سریع به طرف در ورودی بیمارستان رفتم تا منتظر مینجی باشم،ماشین لامبورگینی مشکی رنگ مینجی جلوم توقف میکنه و در کسری از ثانیه مینجی از ماشین پیاده میشه و به سمتم میاد،یهو چشام پر اشک میشه و بغلش میکنم،اون واقعا برام شبیه یه خواهره؛گریم ک تموم میشه از بغلش میام بیرون مینجی منو سوار ماشینش میکنه و به مقصدی نامعلوم میرونه،الان نیم ساعته تو ماشینیم و فقط صدای هق هق من سکوت ماشین و میشکنه! مینجی شروع میکنه به دلداری دادنم و از خاطرات خودش با پدرش میگه هر دو گریه میکنیم گوشی مینجی زنگ میخوره رو به من میگه ملیناست،گوشی رو ازش میگیرم جواب میدم: _بله؟¢سلنا تویی؟_آره کاری داری؟¢کجایی دوساعته دارم به گوشیت زنگ میزنم میگه خاموش میباشد،سلنا لطفا هر چی زودتر بیا بیمارستان! _گوشیم شکست واسه همین،چرا اتفاقی افتاده؟(یهو صدای هق هقش داخل گوشی پیچید)_چرا چیزی نمیگی ملینا؟بگو چی شده!!¢آبجی،آبجی چرا ما انقد بختمون بده؟!(داد زدم):_ملینا میگم چی شده!¢آبجی مامان....مامان،قلبش نیاز به عمل داره،دکترا میگن قلبش مریضه؛اگه عمل نکنه یه ماه بیشتر زنده نیست! ، یهو با چیزی ک ملینا گفت هنگ کردم،آخه خدایااا چرا خانواده من! اشکام پشت سر هم میریختند بی توجه به صدا زدن های ملینا تماس رو قطع کردم و دادم دست مینجی ک با نگرانی داشت نگاهم میکرد،واقعا چرا تا الان با این وضعیت خانوادگی من باهام دوست بود؟بهش نگاه میکنم و بالاخره انقد اصرار میکنه ک بگم چی شده از زبونم حرف میکشه و با ناراحتی نگاهم میکنه یهو زبون باز میکنه و میگه:@سلنا اگه میخوای من میتونم بهت کمک ،حرفشو قط میکنم و میگم:_نه اصلا حرفشم نزن خواهش میکنم و منو سریع برسون بیمارستان! آروم زیر لب باشه ای میگه میدونه ک هیچ وقت کمکش و قبول نمیکنم چون قبلا هم بهم از این پیشنهاد ها داده بود،از ماشین پیاده میشم،از مینجی خداحافظی میکنم و به سمت بخش مراقبت های ویژه حرکت میکنم،سه تایی با هم دیگه با مامانم درد و دل میکنیم،الان ساعت یک و نیم شبه و من بیدارم،به چهره شکسته شده مامانم تو یه روز نگاه میکنم،این زن چقدر سختی کشیده خدایا.اشکامو پاک میکنم و تصمیم میگیرم فردا برم و به فلیکس خبر بدم ک چه اتفاقی برای خانوادمون افتاده.باورم نمیشه اونا منو از شرکت پرت کردند بیرون!یعنی فیلیکس انقدر آدم بی مسئولیتیه!
(عکس ماشین لامبورگینی مشکی مینجی)
با حرص از روی زمین پا میشم و تصمیم میگیرم برای پیدا کردن کار از مینجی کمک بگیرم؛من هر طور ک شده باید تو این یه ماه پول عمل مامانم و جور کنم!زنگ خونرو فشار میدم و خدمتکار درو برام باز میکنه با یکم تاخیر وارد خونه میشم و از اون حیاط بزرگ ک بیشتر شبیه باغ بود میگذرم و به قصرشون یعنی ساختمان اصلی نزدیک میشم.جلوی در خونه میایستم و رو به خدمتکار میگم:_مینجی خونست؟ £بله داخل اتاقشون هستند _آها ممنون،خسته نباشید. اینو میگم و به سرعت به طبقه بالا میرم و وارد اتاق مینجی میشم!یهو خجالت تمام وجودمو میگیره وای حالا چیکار کنم برادرش داخل اتاق بود الان میگه این اصلا تربیت نداره!):سرمو میندازم پایین و میگم:_سلام ببخشید،یه کار واجب با مینجی داشتم به کل یادم رفت باید در بزنم.برادرش بدون اینکه حرفی بزنه از اتاق رفت بیرون!یه آدم چقدر میتونه مغرور و باشه؟!بدون توجه بهش میرم و رو کاناپه صورتی رنگ عروسکی اتاق مینجی میشینم و به مینجی میگم ک میخوام کمک کنه ک کار پیدا کنم؛اونم سریع قبول میکنه و بعد از گذشت نیم ساعت ک قرار بود بشه پنج دقیقه یه تیپ میزنه و با هم سوار ماشینش میشیم و میریم،ماشینو سکوت فرا گرفته ک با صدای مینجی سکوت ماشین میشکنه:@خب سلنا میخوای چه کاری انجام بدی؟ _دقیقا نمیدونم چه کاری ولی قطعا کاری ک توی یک ماه بتونم باهاش پول عمل مامانم و در بیارم! @همچین کاری برات سخته سلنا، یه دو سه تا از اینجور کارا سراغ دارم اما خب راستش.._راستش چی؟ @راستش این کار در شأن تو نیست! _مگه چه کاریه؟! @خدمتکاری! ،اول به مینجی با گیجی نگاه میکنم بعد میگم:_مگه یه خدمتکار تو یه ماه چقد حقوق داره؟! @یه چی حدود پنج شیش میلیون اما این خونه ای ک نیاز به خدمتکار داره گفته حقوقی ک میده بیست میلیونه! _جدا؟یعنی در این حد نمیدونند باید پولشون رو کجا خرج کنند؟!!!! @نمیدونم والا،منم همینو میگم دیگه؛شاید کارش سخت باشه! _میرم! @چییی؟ _میرم،لین تنها کاریه ک میتونم باهاش پول عمل مامانم و بدم تازه من چند میلیون هم کم میارم با بقیه کارها چهل سالم کار کنم این پولو به من نمیدن! @از تصمیمت مطمئنی؟ _آره! ؛مینجی روبهروی یه قصر خیلی خیلیییی بزرگ نگه داشت ک پیش از اندازه زیبا بود!،با حیرت داشتم اونجا رو نگاه میکردم ک مینجی گفت
(استایل سلنا)
@خب بریم؟ _بریم! ؛زنگ رو میزنه در باز میشه و وارد قلعه بزرگ میشیم،همونطور ک انتظار میرفت داخلش از بیرونش قشنگ تره،سعی میکنم خودم و جمع و جور کنم تا نگن ندید بدید؛ولی خب واقعا ندیدم دیگه! با صدای مینجی به خودم میام:@سلنا بیا دیگه_آ ببخشید.سریع به سمتش میرم و وارد خونه میشیم!وای خدا آدم چطور میتونه همچین جایی زندگی کنه!واقعا فوق العادست!پشت یه در اتاق میایستم و مینجی در میزنه و یه صدای مردانه کلفت میگه:≠بیا تو. اول مینجی بعد من وارد میشیم و احترام میزاریم مرده میگه بشینید.و ما باهم رو مبل های چرم رنگ مشکی میشینم،از دکاریسیون اتاق میفهمم ک اتاق کارشه:≠خب چخبر دخترم از این ورا؟برادرت خوبه؟ @خیلی ممنون،بله خودشم میخواست مزاحم سه ولی خب بدلیل کارهای شرکت نتونست بیاد؛راستش برای کاری اومدم. (از لحن حرف زدنشون فهمیدم که همو خانوادگی میشناسند)≠خب چه کاری؟ @میخواستم اگه میشه بزارید دوستم به عنوان خدمتکار ویژه اینجا کار کنه (مرد ک انگار تو اون موقع منو نمیدید بهم با مهربونی نگاه میکنه و میگه): ≠خب دخترم چند سالته؟ _نوزده سالمه (مرد با تعجب نگاهم میکنه و میگه):≠سنت برای خدمتکاری پایین نیست؟ (به جای من مینجی جواب میده) @آره عمو جون ولی سلنا به خاطر عمل مادرش مجبوره ک کار کنه،و اگه میشه میخواستم نصف پولشو قبل شروع کار بهش بدید تا بتونه بیانه پرداخت کنه.≠که اینطور،باشه قبوله.(روشو میکنه سمت منو میگه):≠اسمت چی بود دخترم؟ _ جونر سلنا هستم.≠خب سلنا خانم شما از این به بعد اینجا به عنوان خدمتکار ویژه استخدامی،تو کارت با بقیه خدمتکار ها فرق داره و باید بشب خدمتکار شخصی دخترم و پسرم!بعدا برات بیشتر توضیح میدم الان این نصف حقوقت و بگیر و برو بیانه عمل مادرتو پرداخت کن بعد از فردا بیا و شروع به کار کن._آخه این خیلی زیاده! ≠نه زیاد نیست،وقای میخوام از یه دختر خوشگل کار بکشم باید حقوق بیشتری هم بدم دیگه..و بعد مثل یه پدر مهربونم نگاهم میکنه و لبخند گرمی میزنه یه نگاه به مینجی میندازم ک داره با چشاش اشاره میکنه بگیر دیگه،بالاخره راضی میشم و پولو از اوت آقا میگیرم و با مینجی ازش خداحافظی میکنیم و از اتاق میایم بیرون،از داخل حیاط خونه میگذریم ک در باز میشه و یه ماشین مازراتی مشکی رنگ خیلیییی خوشگل وارد خونه شد من این ماشینا رو خیلی دوست دارم اصلا خیلی خفنن!داشتم پشت سر مینجی از کنار ماشین رد میشدم ک در ماشین باز شد و یه پسر جوون که بهش میخورد 24 یا 25 سالش باشه از ماشین پیاده شد وقتی صورتش و چرخوند سمتمون با دهن باز داشتم نگاش میکردم خدایاااااا!اون اون همون پسره داخل بیمارستان بود یعنی همون دکتر کیم تهیونگ!! چند ثانیه با تعجب به هم نگاه کردیم ک مینجی بدون توجه به اون به سمت در خروجی رفت منم پشت سرش راه افتادم....وای اصلا باورم نمیشه یعنی یعنی این پسر همون مردست؟!
(ماشین مازراتی مشکی تهیونگ)
(استایل تهیونگ)
(استایل مینجی)
☄️🍒تمام🍒☄️
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
بعدی نمیزاری
چند بار گذاشتم ولی متاسفانه رد شده
سلام اجی دلم . داستانت معرکه هست ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ادامه بده❤❤❤❤
سلام ممنون آجی💜
سلام داداششش
من پرینازم
خوبی چطوری؟
سلامممم
مرسی خوبم عزیزم
پارت 3 رمانم گذاشتم 7 ساعتها تو بررسی هست،قبلا یه تست دیگه هم ساخته بودم اونم دور تو بررسی بود پاکش کردم نمیدونم چیکار کنم آجی😪
هعییی داداش تستچی همینه فقط اذیت میکنه
هوم😪راستی تاریخ تولدت چنده؟
من 1390/10/28
آها پس دهه نودی هستی؛من 1388٫2٫18 هستم یعنی کلاس هفتمم
عا اره سه سال بزرگتری🙂✨
عاااااااالی بود 😍❤️
عاااالی بود 😍❤️
مرسیی💜🍭
عالیییییییییی بود پارت بعد پلیز❤❣️
مرسییییی☄️💞
پارت بعد و سریعتر بزار
امروز مینویسم تا فردا میزارم
اوکی
سه روزه گذاشتم هنوز تو بررسی هست الان برای بار پنجم دوباره گذاشتمش امیدوارم منتشر شه،نمیدونم چیکار کنم😪
امیدوارم منتشر بشه
عالییییییییی پارت بعددددددد🤧💗
خیلی ممنون عزیزم 💜