🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈🙈
کریس:بن قطع کرد با هم دیگه گپ میزدیم زنگ شامو زدن ما هم رفتیم شام بخوریم برگشتیم تو اتاق خاموشی زدن که ما بگیریم بخوابیم ولی من خوابم نمیومد منتظر شدم بن بخوابه وقتی خوابش برد من تبدیل شدم رفتم بیرون رو سقف عمارت آگرست نشستم ستاره ها رو نگاه میکردم که یهو تکشاخ پرید بیرون از عمارت وقتی دیدمش دوباره یاد حرفایی که زد افتادم دیدم رفت نشست رو برج ایفل منم بدون اینکه متوجه بشه رفتم پشتش ساکت بود فقط یه لبخند رو لبش بود منم نشستم پشتش دستمو گزاشتم رو شونش گفت بابا مگه نگفتم زود میام چرا دوباره اومدی دنبالم منم گفتم عقابم سریع برگشت نگام کرد قرمز شده بود ایندفعه دیگه نتونستم تحمل کنم زدم زیر خنده اونم تعجب کرده بود
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عال
😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘