در خانه با شوگا

اول معرفی رو بخون 😊💜

از زبان ا.ت :صبح شد بیدار شدم لباس پوشیدم و شروع کردم تمیز کردن پذیرایی(توی خونه کریس زندگی میکنین) رئیس ‌(به کریس میگی رییس) امروز مهمون داشت و تو داشتی خونه رو تمیز میکردی که یهو دستت خورد به یک گلدون و نزدیک بود بیفته که کریس از پشتت سبز شد و اون رو گرفت گلدون رو سر جاش گذاشت مچ دستت رو محکم گرفت و با داد گفت:معلون هست داری چیکار میکنه دختره احمق اگر این میوفتاد تا 1 ماه حقوقتو نمیدادم اینجوری مامان بابات از گرسنگی میمردن(بچه ها شما کار میکنید و پولشو میدین به خوانوادتون تا بتونن یچیزی بخورن) بعد تو میموندی روی دست من و منم که اصلا ازت خوشم نمیاد(نویسنده مرددد😔نه نه زندست)

من داشت از چشمام اشک میومد ولی بدون صدا مچمو پرت کرد و خودشم رفت تا دوباره بخوابه 😔🖤 منم با گریه به بقیه کارم ادامه دادم بعد رفتم تا برایه ناهار یچیزی برای رییس درست کنم (کریس خورده ولی تو هیچوقت با اون غذا نمیخوری یعتی اصلا غذا های اونو نمیخوری فقط میری و پنیر میخوری) یچیزی درست کردم و رفتم تو اتاق تا پنیر بخورم

ناهار رییس تموم شد ضرف هارو گرفتم و شستم

چند ساعت بعد: شام درست شد مهمونا هم اومدن(اعضای بی تی اس) به اونها سلام کردم و رفتم داخل اتاقم قرار شد اونها اینجا بخوابن ولی خب در حال من که تاسیری نداشت چون من داخل اتاق زیر شیروونی میخوابم که قطعا کسی اونجا نمیاد

از زبان تشوگا: خدمتکار کریس اومد و به همه سلام کرد اون دختر خیلی ضریف و خوشگلی بود و معلوم بود که مچش درد میکرد و انگار یه نفر اون رو زده بود یا سرش بلند داد کشیده بود یه آن با خودم گفتم شاید کریی بوده ولی به خودم خندیدم و گفتم کریس قطعا با این دختر خوش رفتاره تا دقتی که دیدم

دختره بعد از سلام به ما لبخند زد ولی کریس دست اون رو محکم گرفت و اون رو حل داد و گفت بره به سمت اتاقش اول فکر کردم همین نزدکیل میره ولی دیدم رفت توی اتاق زیر شیروونی

(بچع ها راستی کریس رو داخل اکسو نمیگم فقط اسم کم آورده بودم گفتم کریس) رسید به تعییین اتاق ها تهیونگ با کوک نامجون با جین جهیوپ باجیمین کریس هم توی اتاق خودش من گفتم پس من چی جین گفت چون دیگه اتاقی نیست تو باید بری پیش ا. ت یکم خوشحال شدم

کریس گفت:هی به اون دختر نزدیک نشو اون اصلا دختره خوبی نیس رفتن اونجا چشمای ا. ت گرد شده بود پا شد تعضیم کرد و سلام کرد فقط یدونه تخت بود برای همین برای خودش روی زمین دور از تخت جا انداخت و خوابید مونده بودم که چیع این بده بهش گفتم:هیی ا. ت. ا. ت:بله آقای مین یونگی من:منو شوگا صدا کن و اینکه میگم کریس باهات چجوری رفتار میکنه ا. ت :امم راستش....... اصلا آقای می.. ببخشید شوگا این چیز هارو نمیتونم بگم چون قطعا رییس اجازه نمیدن من:تو اون رو رییس صدا میزنی ا. ت :بله اقا من احازه دارم اون رو اقای کریس هم صدا کنم تهینگ توی دلش:وایی مثل اینکه کریس واقعا با این دختر بده به دستاش نگاه کردم گفتم کریس باهات اینکارو کرده؟ ا. ت:تقصیر خودم بود نزدیک بود گلدونشون رو بشکنم خلاصه بعد کلی حرف خوابیدیم فردا صبح:

این پارت تموم شدددد😍😍فقط بگین ادامه بدم یا نه؟