❤️ پارت 23: دبیرستان❤️
رفتم جلو آینه. اوه اوه موهامو...شده جنگل آمازون😐 خوب شد جانگکوک خوابه وگرنه خیلی بد میشد. بی صدا شونه مو از کیفم در اوردم. موهامو شونه کردم و از پشت بستم. حالا خوب شد. دوباره پیانو توجهمو جلب کرد. میدونستم اگه امتحانش کنم سروصدا میشه ولی خیلی ازش خوشم اومده بود. دستمو نزدیکش بردم و میخواستم لمسش کنم که در باز شد. سریع دستمو عقب کشیدم و به کسی که درو باز کرده نگاه کردم. هوسوک بود. هوسوک: عه ببخشید...فقط لطفا کوکی رو بیدار کن که میخوایم صبحونه بخوریم. - باشه. درو بست و رفت. منم رفتم سمت جانگکوک و به این فکر کردم که چجوری بیدارش کنم. اونجا که بودیم همیشه زودتر از من بیدار میشد. - جانگکوک...جانگکوک. چشماش یکم تکون خورد ولی بیدار نشد. دستمو رو بازوش گذاشتم و آروم تکونش دادم. - جانگکوک... + همم - پاشو صبح شده
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)