یاها پارت جدید😁✨ ناظر بمنتشر لطفا
❤️ پارت 22: گذشته ی میچا❤️
+ وا چرا؟! - چون بخاطر من بود که مادرم مرده... سرمو به جانگکوک تکیه دادم. چشمامو بستم و بی صدا اشک میریختم. اونم دستشو رو شونم گذاشت. + تو که اونموقع بچه بودی. چجوری میتونستی باعث مرگ کسی بشی؟ درحالی که اشکامو پاک میکردم گفتم: منم نمیدونستم ولی بعد از اینکه طردم کردن تونستم با دخترخالم مخفیانه حرف بزنم و یه چیزایی فهمیدم. لی دوک یانگ یعنی پدرم که کره ایه رییس یه شرکت تو بوسان بود که اون روزا خیلی شرکتش معروف شده بود. یه روز که برای ایده گرفتن از جاهای دیگه میره سفر با مادرم آشنا میشه و با وجود مخالفتای مادربزرگم باهم جاودزا (از اونور بخون) میکنن و باهم برمیگردن بوسان. کم کم مادرم متوجه میشه که پدرم خیلی خسیسه ولی یکم دیر بود چون چند روز بعدش من قرار بود بدنیا بیام.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
منم حسودیم شد من که جز دو سه تا دوست صمیمی بیشتر ندارم همه شون یه جوری انداختنم زمین که خورد شدم :)🖤
واو چینگده باحال بود ، پارت بعدی رو کی میزاری ؟
احتمالا فردا :>