که یه اتفاقی افتاد و دیگه نفهمیدم چیشد * از زبان ادرین * صدای بارون میمود ، آدرینا نشسته بود و داشت پف فیل می خورد و اصلا انگار نه انگار برقا رفته یهو یه اتفاقی افتاده به خودم که اومدم دیدم مارتین و مرینت به هم دیگه خوردن و مرینت داشت میوفتاد که ب.غ.ل.ش کردم ، چشماش داشت باز میشد که یک رعد و برق بلند اومد و دوباره مرینت چشماش بسته شد و بدنش سرد شد مارتین : من میرم ببینم برق چیشد آدرینا : داداش ، شما میخواستید ما رو بترسونید ؟ آدرین : نه چطور ؟ آدرینا : همینجوری آدرین : آدرینا ، اتاق مرینت کجاست ؟ آدرینا : اونجا - و به یه در صورتی اشاره کرد ، مرینت رو توی ب.غ.ل.م محکم گرفتم و بردمش توی اتاقش و گذاشتمش روی تختش و پتو رو روش کشیدم آدرینا اومد تو و پیش مرینت نشست آدرینا : مرینت چش شده ؟ آدرین : احتمالا یه شک بهش وارد شده ، مارتین کو ؟ آدرینا : فکر کنم اومد ، مارتین : مرینت چش شده ؟ آدرین : یه شک بهش وارد شده ، بیهوش شده ، میشه بری آب سرد بیاری ؟ مارتین : اره - و رفت ، دودقیقه بعد برگشت و اومد آب رو داد دست من مارتین : من برم به برق برسم آدرین : برو ، بعد از تقریبا 5 دقیقه برقا اومد
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
ایمیلم یادم رفته بود 😑 نتونستم بیام بنویسم ، الان میرم شروع کنم 😊
تروخدا بزار پارت بعدی رو
ای خدا تا کی باید منتظر بمونم 🤕😢😢
من منتظر پارت بعدی هستم نمیزاری؟،؟؟
عالییییی عالییییی
پارت بعدی خواهشش
خیلی عالی بود
چشممممممممممممم ، رد شد ، دوباره مینویسمش ، ایندفه تا حد امکان سانسور میکنم
عاااااالییییییی
آجی میشی هیلدا ۱۴ سالمه
ممنونننننن
آره مهناز 12
لولی بود لطفن همه پارت ها مثل این بلند باشه😆
ممنونننننننننننننن چشم تا جایی که تونستم سعی میکنم بلند بنویسم
ممنون
عالی ♡_♡
بعدی بزار
ممنونمممممممممممم
چشم حتماااااااا
محشرررررررر بود😍😍🤩😘😘🤩🤩🤩
ممنوننننننننننننننننننننننننننننننننن