سلام این اولین داستان من هست اگر دوست داشتین بگین که پارت ۲ و ..... رو هم بزارم.
مرینت: ساعت ۷:۳۰ بود که از خواب بیدار شدم که ساعت رو دیدم گفتم واییییی دیرم شد تیکی رو بیدار کردم و رفتم سمت مدرسه رفتم سر جام نشستم و دیدم آدرین نیومده😲 خانم بوستیه اومد سر کلاس و گفت: سلام بچه ها
بچه ها: سلاااام خانم
خانم بوستیه: بچه ها میدونم فهمیدین آدرین نیست اما نمیدونین که چرا نیست
بچه ها: چرا نیست؟ چی شده؟
مرینت: من که خیلی نگران حال آدرین بودم
خانم بوستیه: بچه ها آدرین سرماخورده و ۲ یا ۳ روزی مدرسه نمیاد
مرینت: واییی نه (اینو بلند گفت)
خانم بوستیه: مرینت ما هم نگران آدرین هستیم ولی بعد کلاس برین عیادتش الان وقت کلاسه
مرینت: من که نگران آدرین بودم نفهمیدم که چطور کلاس تموم شد.
کلاس که تموم شد یهوووو
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
عالی بود 😍
سلام پارت ۲ هم اومد پارت ۳ رو هم امروز مینویسم فردا انشاالله منتشر میشه از پارت ۴ به بعد اگه نظر ندیدن بعدی ها رو نمیزارم