فرشته ی مرگ:)

سلام. اسم من هیناس هینارو چانگ یه دوست دارم ب اسم توکا مثل خواهر نداشتمه.....«عکس اسلاید عکس هیناس» این منم دختری با موهاش گیس شده😐⚰️ خب بیخیال شید بریم اخلاقام من دختری بسی مهربون بسی زیبا و بسی خانم هستم «اوهوک» ولی اعصابم خراب بشه دیگه هینا ی ارومو نمی بینید 😐 خب دیگه خیلی توضیح دادم دربارهی خودم بستونه😐⛓️

من پارک جیمین رئیس بزرگ و جز پنج تن برتر هستم من خون اشام هستم «اینجا تمام اعضا وجود دارن ولی خواننده نیستن» میخام دربارهی گروهمنون صحبت کنیم گروه ما تشکیل شده با. نامجون جین شوگا جیهوپ تهیونگ جونگ کوک اینل زیر دستای منن من ردم از همشون بیشتره من 1225سالمع قیافم ب ی پسر 27ساله میخوره ما خون آشامای سپید هستیم که با خون اشامای سیاه ک هیچ لکه ی سفیدی درون روحشون ندارن تبدیل ب یه قاتل شدن وقتی میکشیمشون تبدیل ب خاکشتر میشن....

از زبون هینا: کل اتاقم پر از لباس شده ی کوه لباس فقط دنبال ی لباس بودم برای جشن تلود داداش توکا هی خداااااا منو رنده کن چخبره لباس درس حسابی ندارم ک یهو مامانم درو باز کرد خواست حرفی بزنه ک صدای جیغش تمام اتاقمو پر کرد منم خواستم از زیر لباسام بیام بیرون با مخم خوردم ت دیوار اخ مامان جان سرم مامانم: مگه کوری هینا نمیبینی. چرا اتاقت اینجوریهههه نشست وسط اتاق گریه مامانم: خدا همه بچه دارن منم بچه دارم ادم نمیشه که منم با حالت خیلی پوکر نگاش کردم بلند شد گف حاضر شو 20دقیقه دیگه پایین نباشی بابات نمیبرتت من: پوووف باشه مامان

بعد پنج دقیقه فکر کردن یادم افتاد ی لباس مشکی و کفش های قرمز داشتم همونارومیپوشم دویدم سمت سرویس و با اب سرد صورتمو شستم اومدم ی ارایش خیلی ملایم کردم لباسمو پوشیدم واقعا بهم میاومد یام افتاد ی ربان دارم برداشتم پشت لباسم ب شکل ی پاییون بستم رفتم پایین بابا منو دید سری تکون داد سوار ماشین شدین رفتیم سمت باغ بابام منو رسوند رف مانتمو در اوردم دیدم بچه ها میگن چقد خوشگله من فکر میکردم ربان رو میگن .

نشستم ولی ی دست کنار شونم ی پسر با موهای خوشگل و صورتی بسی جذاب« تو دلم خدایا توبه» عجب خوشگل بود کنار گوشم لب زد تو باید با من بیای داشت منو میبرد ک فرشته ی نجاتم اومد اون منو دوس داشت ولی پسره غیب شد فرشته ی نجاتم ک اسمش هیون هست گف حالت خوبه منم با سر اکتاف کردم اومدم مهمونی تموم شد تو ماشین هیون نشسته بودم داشتم پیاده میشدم ک یهو ل*بمو کوتاه بوسید و رف شوکه شدم سرگیجه عجیب داشتم اومدم خونه لباسامو با راحتیام عوض کردم رفتم دنبال قرص داشتم قرص بر میداشتم اون جعبه ب صورت اهسته اومد پایین انگار ک صحنه اهسته بود😐⛓️ ترسیدم ولی جدی نگرفتم شب با رو نافی خوابیدم بلند شدم رفتم جلویی اینه دیدم ی خالکوبی رو شونه امه منم ترسیدم اخه من خالکوبی نکردم شکل خالکوبی مثل فرشته بود زنگ زدم توکا توکا: با صدایی خابالو: بله من: توکا دیشب چی پشت من دیدی گفتی خوشگله توکا: زنگ زدی اینو بپرسی خالکوبیتو میگم دیکه کلک کی از خاله اجازه گرفتی خالکوبی زدی. منم قطع کردم داشتم روانی میشدم

«شکل همین تاتو ی اسلاید ولی روی شونش» بیخیالش گرفتم رفیتم با لباسای خوشگل موشکل رفتم بیرون با هیون .. از زبان تهیونگ: جین من مطمعنم خودش بود فرشته ی مرگ دقیقا همون خالکوبی روی شونش بود جین: اخه مگه میشه فرشته ی مرگ اونم دختر؟! تهیونگ: اره فعلا ک شده. بعد گرفتن شماره ی ایاتو «داداش توکا» ایاتو: سلام تهی چیشده پسر. من: سلام ایاتو میتونی مشخصات رفیق ابجیتو برام بیاری ایاتو: حتما پسر. بیب بیب بیب ایاتو تمام مشخصاتشو اورد دختر یکی از محافظا بود باید میرفتیم خونش. جیمین خیلی وقته منتظر یه فرشته ی مرگه...

از زبان پدر هینا. گوشیم زنگ خورد نگاه کردم عه جیهوپه. من «پدر هینا»: الو؟! جیهوپ سلام اقای چانگ. پدر هینا سلام جیهود چیشده.؟ وضعیت قرمزه؟ جیهوپ: نه نه امشب میخایم بیایم خونت کار مهمی داریم پدر هینا: ا ا ها باشه بیب بیب سریع رفتم خونه. چیکاردم دارن؟! خدا کنه هینا سر نرسه. از زبون هینا. حسابی خوش گذشت. برگشتم خونه متوجه شیش کفش شدم مردونه نمیدونم کی بودن...

رفتم تو همهی نگاه ها سمت من چرخید ی لحظه با خودم فکر کردم قاتلم خبر ندارم داشتم میرفتم یهو همون پسر جذابه رو دیدم. پسر جذابه: بشین هینا. من اروم نشستم جذابه: اسم من تهیونگه. من: خ... خش بختم. تهیونگ: اقای چانگ هینا با ما میاد من: 😟چ... چی! بابام: یعنی چی اقای کیم تهیونگ: اون فرشته ی مرگه باید بیاد بابام : ن این امکان نداره. هینا من: با سکسکه ب.. بله بابا: بلند شو شونتو بهم نشون بده بابام زیر لب: ن خدایا این امکان نداره تهیونگ: اقای چانگ ما میریم خودت ب هینا توضیحات لازم رو بگو فردا میام دنبالش بابام: ب... باشه من: مامان بابا اینجا چ خبر فرشته ی مرگ چیه؟ بابام: ت.... تو پارت اخررر امید وارم خوشت بیاد حمایت کن کیوتی فاتینگ🙂🫂