
سلام دوستان من اومدم با قسمت دوازدهم داستان این قسمت کم خواهد بود ولی بعدی زیاد امیدوارم خوشتون بیاد
که یهو دیدم کت نوار اژدر مشکی اومدن گفتم سلام به همگی خب این حرفارو ولش کنید بریم تا این موجود را از بین ببریم که دیدم بقیه ابر قهرمان ها هم اومدن گفتم سلام(راستی این شرور مثل ابلویو هست ولی قوی تر)لیدی گفتم:گردونه خوش شانسی که بهم یه اینه داد داشتم فکر میکردم که دیدم ابلوین(اسم اون شروره)بهم یه اشعه شلیک کرد و من اینه رو جلوش گرفتم و به سمت او برگشت و بهش خورد که یهو...
شرور افتاد زمین و بیهوش شد...لیدی ماث:اَه از دست این کفشدوزک بازم شکست خوردم گفتم ابلوین..ابلوین پاشو..پاشو ولی بیهوش بود...لیدی:به کت گفتم اون دستش که با بقیه بدنش فرق داره را نابود کن...کت:به روی چشم لیدی...رفتم و گفتم کتاکلیزم و زدم به دستش و اکوما اومد بیرون...لیدی:وقتی اکوما اومد بیرون منم شرارتش رو خنثی کردم و گفتم بزن قدش بعد گفتم این شرور خیلی ضعیف بود که با برگشت اشعه خودش بیهوش...کت:اره بانوی من...لیدی:خب وقتشه که بریم خونه هامون چون شب شده ریناروژ:مری جون میشه وقتی تبدیل شدی با مارسل و ادرینا و ادرین بیایید بریم یکم دور بزنیم؟؟...لیدی:البته که میایی...افتاب پرست ملکه:من و جک هم میایم(فکر نکنید که جک ابر قهرمانه،نه اون قهرمان نیست)پلنگ قرمز:من و رز هم میاییم...لیدی:هرکسی که خواست بیاد پارک کنار خونه ما همین الان ولی قبلش خوشگل کنید و بیایید...همه:باشه الان میاییم...لیدی:...
وقتی رفتیم با مارسل خونه من خودمو خوشگل کردم و اماده شدم که دیدم مارسل هم دست کمی از من نداره...گفتم مارسل میخوای ادرینا غش کنه؟؟...مارسل:اره،تو هم میخوای ادرین سکته کنه؟؟..... مرینت:اره ولی خدانکنه(مرینت مثل عکس همین پارت شده)وقتی رفتیم دیدم ادرین و ادرینا هم اومدن و بعدش الیا و نینو بعدش کلویی و جک بعدش لوکا و کاگامی بعدش هم رز و جولیکا وقتی همه اومدن رفتیم سمت اندره تا بستنی بگیریم...
اول الیا و نینو رفتن..اندره:به به یه عشق قدرتمند این بستنی قهوه به رنگ مو هاش و بستنی موز به رنگ چشم هاش...بعد مارسل و ادرینا رفتن...اندره:اوویه عشق واقعی و تازه این بستنی بلوبری به رنگ موهاش و بستنی طالبی به رنگ چشم هاش...بعد همه یه بچهدها رفتن تا اینکه من و ادرین رفتیم...اندره:اووو یه عشق خالص و قوی که حتی سخت ترین لحظات هم سست نمیشه این بستنی بلوبری به رنگ چشم هاش اینم بستنی انبه به رنگ مو هاش خب برید خوش بگذرونید ابرقهرمان های خوش شانس..من گفتم ممنون اندره و با ادرین رفتیم و سر رودخونه سن نشستیم و بستنی خوردیم وقتی بستنی مون تموم شد....
ادرین گفت مرینت میایی تبدیل بشیم و بریم برج ایفل؟؟من گفتم هرچی تو بگی عشقم و چون مردم هویت ما و میدونستن جلوشون تبدیل شدیم و رفتیم برج ایفل...مارسل:وقتی بستنی مون تموم شد گفتم میایی بریم برج ایفل؟؟...ادرینا:گفتم باشه که دیدم ادرین و مرینت تبدیل شدن و رفتن برج ایفل منم گفتم اما با ظاهر ابرقهرمان...مارسل:چشم عشقم...لیدی:وقتی رفتیم دیدم اژدر مشکی و گرگ سپید هم اومدن اما رفتن اون طرف تا ما با هم تنها باشیم که یهو...
دیدم کیتی جون منو گرفت و گفت من عاشقتم من گفتم من بیشتر کیتی جوووون...کت:گفتم ممنون عشقم و یکم نگاه تو چشماش کردم و غرق چشاش شدم...لیدی:کت گفت ممنون عشقم و بهم خیره شد و منم توی اون چشمهای سبز کشنده اش دیره شدم...کت همینطور گه نگاش میکردم صورتمو بردم جلو(مثل عکس همین پارت)لیدی:دیدم کت صورتشو اورد جلو منم که از خدام بود صورتم را بردم جلو و همو 💏💏💏💏💏😂😂و بعد از هم جدا شدیم نشستیم لبه برج و به شهر نگاه می کردیم که یهو...
سرمو گذاشتم رو شونه کت و اونم سرشو گذاشت رو سر من💑💑اینطوری...بعداز یک ساعت:لیدی:وقتی خسته شدیم من گفتم من میرم دیگه خونه و بخوابم تا فردا دیر نیام مدرسه...کت:باشه لیدی جون بروو...لیدی:رفتم خونه و گرفتم خوابیدم...
خب دوستان امروز جمعه ۱۷بهمن هست و مادرم داره میگه چرا گوشی دستمه خب ...امیدوارمدخوشتون بیاد
یه چالش هم داریم برو بعدی
تو نظرات بگید که کلاس چندم هستید.. خب خدانگهدار
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
داستانت عالی بود ❤
من کلاس شیشمم😊😙
داستانت عالیه و من کلاس چهارم هستم
عالی بود فوق العاده حرف نداشت من هفتم هستم۱۴ ساله
میشه یکی بگه کوروش تو اینجا کامنت گذاشته یانه
من چهارمم
عالی مثل همیشه
و من کلاس ششم هستم
من کلاس ششمم
فکر کنم
فقط من و دوتا دیگه و کوروش بین خوانندگان از همه بزرگتریم😂😂
عالییی من کلاس ششم هستم
من کلاس نهم هستم
ولی خیلی میراکلس رو دوست دارم
راستی شما تیزر قسمت آخر فصل ۵ رو دید من که خیلی گریه کردم وقتی دیدم آدرین ورد و مرینا زنده اش کرد و با هم ازدواج کردند و بچه دار شدن
اگه دقت کنی میبینی ساختگیه