
اینو قبلا نوشتم 2 روز تو بررسی بود ، دوباره نوشتم
مرینت : اسم داداشت چیه ؟ آدرینا : ادرین ، آدرین آگرست مری : همونی که شرکت داره ؟ آدرینا : آره چطور مگه ؟ مری : من امروز تو شرکت داداشت ثبت نام کردم ، شرکت آگرست ، به من سر بزنیاااااااااااااا آدرینا : باشه ولش ، به ادامه صندلی داغ بپردازیم ، نوبت منه ، رو کسی ک.ر.ا.ش داری ؟ اگه داری کی ؟ مری : نه من رو کسی ک.ر.ا.ش ندارم -دلینگ مری : به گوشیم یه مسیج اومده من برم ببینم چی بوده ، کی ساعت 1 شب مسیج میده ؟ آدرینا : نمیدونم ، فکر کنم داداشته ، چون یکی به منم مسیج داده - هردو به مسیج ها نگاه کردیم مارتین به من پیام داده بود * متن پیام مارتین : مرینت کجایی من میخوام امشب با دوستم بیاییم خونه ما و بخوابیم ، مری : باشه داداش ، بیایید ، منم میرم خونه دوستم * * پیامی که آدرین برای آدرینا فرستاده بود : سلام آجی من امشب خونه دوستم میخوابم ، منتظر من نمون آدرینا : داداش ، منم خونه دوستمم ، الان دوستم خوابه ، منم میخوام بخوابم آدرین : باشه آجی بای آدرینا : بای * ( گولشون زدن و همچنین مری و آدرینا برا هم توضیح دادن ، داداشاشون چی گفتن ) مری : عالیه ، من یه نقشه دارم ، نظرت چیه همینجا خونه ما باشیم و چراغ ها رو خاموش کنیم ، به محض اینکه داداشامون اومدن بپریم جلو و سورپرایزشون کنیم آدرینا : عالیهههههههههههههه مری: اوکیههههههههههههههههه ، با هم دویدن و کل چراغ ها رو خواموش کردن مری: یه فکر دیگه ، بیا تو بالکن من که وقتی اومدن متوجه بشیم آدرینا : موافقممممم ، نظرت چیه یه چیزی رو سرشون خالی کنیم ؟ مری: موافقم ، چون امکان داره چیزی دستشون باشه ، نظرت درباره این کاغذ رنگی ها چیهههه ؟ آدرینا : عالییههههههه ( بگردم حالا میخوان اون 2 تا پسرا رو سوپرایز کنن ، موندم چرا انقد بالا پایین میپرن /: ) ( چرا منم الان هیجان زده ام ؟ واسه اینا :/ ) مری : خب کار تموم شد ، موقعی که داشتن میومدن کاغذ کوچولو ها رو تو صورتشون میریزیم آدرینا : عالییهههههههههه مری: بیا تو بالکن منتظرشون باشیم آدرینا : بدوووو ( رفتن بالا ) مری : اون داداش منه دارن میان ، ولی چرا اینجوری ؟ آدرینا : اونم داداش منه ، اینا چیه دستشون ؟ مری: فکر کنم بطری دستشونه
آدرینا : بیا بریم دم در مرینت : موافقم آدرینا : نه نه یه فکر دیگه ، بیا مثل روح بشیم ، هفته ی بعد هالویینه ، از الان مقدمات بچینیم مری: بازم موافقم ، بیا این پارچه رو بزار رو سرت ، میریم کاغذ ها رو میریزیم روشون بعد خیلی آروم در رو میبندیم ، من جلو داداشم وایمیسم ، تو هم جلو داداشت ، بعد با این چراغ قوه ها تو صورتمون نور میندازیم و میترسونیمشون آدرینا : عالیهههههه بعدشم میشینیم بهشون میخندیم مری: بدو بریم ، بیا اینم چراغ قوه آدرینا : ممنون ، بدو - رفتیم پایین و من پیش در وایسادم ، وقتی اومدن تو من آروم در رو بستم ، قیافه جفتشون خیلی خنده دار بود ، کاغذ رنگی ها رو ریختیم ، وای خدا از قیافشون میخواستم بشینم و اونقدر بخندم که راه نداره ، بعد رفتیم فاز دوم من جلوی مارتین و آدرینا جلوی آدرین - مری & آدرینا : پخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ
وای خدا منو و آدرینا وسط خونه داشتیم از خنده میمردیم اون دو تا هم هاج و واج به ما نگاه میکردن ، چراغ رو روشن کردم مارتین : مرینتت؟؟؟؟؟؟ مگه تو خونه دوستت نبودیییییی؟ مری : آره خونه دوست پسرم بودم ، جناب مارتین مارتین : بی مزه سکته کردم که خونه من بودی اره ؟ آدرین : آدرینا تو اینجا چیکار میکنییییی؟؟؟؟آدرینا : خب منم خونه دوستمم وای خدا قیافه تون دیدنی بود مری: داداش ، اون چیه دستت ؟ مارتین : این هیچی ، این مال... مال آدرینه آدرین : اره اون مال منه مری: او آدرینا : حالا چی هست ؟ آدرین : چیززززز ، خب بطری خالیه مری : اینکه معلومه پره آدرین و مارتین هردو میخواستن یه بهونه ای گیر بیارن که از گفتنش فرار کنن مری: داداش آدرینا : داداش نکنه اون همونیه که فکر میکنم ؟ مری: هوف ولش ، بفرمایید ماکارون منو آدرینا پختیم - هردو شون برداشتن مارتین & آدرین : اومممم عالیه
مارتین : دخترا هالویین هفته ی دیگه هست ، چرا الان مارو ترسوندین مری : داشتیم مقدمات رو آماده میکردیم ، منو و آدرینا میخوایم فیلم ببینیم ، شما چیکار میکنید ؟ مارتین : ماهم میریم فیلم ادرینا : بیایید 4 تایی فیلم ترسناک ببینیم مری : من موافقم مارتین : منم همینطور آدرین : منکه پایه ی فیلم ترسناکم مری: پس بدویید ، با هم رفتیم تو پذیرایی و مارتین فیلم رو گزاشت ، یه فیلم سینمایی 100 دقیقه ای بود ، نشستیم با هم دیدن ، وسطای فیلم یکدفعه برقا رفت و فیلم قطع شد ، بعدش یه چیزی از توی حیاط افتاد پایین و بارون شروع شد مارتین رفته بود آبمیوه بیاره که یکدفعه توی تاریکی خورد به من و منم عقب عقب میرفتم که پام به فرش گیر کرد و داشتم میوفتادم که یکی منو گرفت ، سرم گیج میرفت ، نمیدونستم کجام ولی دلم می خواست همونجا بمونم ، چشممو باز کردم ، ولی سرم گیج میرفت و تار میدیدم که یه اتفاقی افتاد و دیگه نفهمیدم چیشد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مری افتاد بغل آدرین و آدرین اونو گرفت
عالیییییییییی بوددددددددددد
پارت بعد پلیزززززززز
ج چ ۱:ب.ی.ه.و.ش شد
ج چ ۲:آدرینننننن
پارت بعد رو بزار دیگهههه
کی میزاری پارت بعد رو
عالییییی
لطفا پارت بعدی رو بزاررررررر
چشممم
عااااااااااااااااااااااااااااااااااااالییییییییییییییییییییییییی😍😍😍😍😍😍چ ج:آدرین گرفت که نخواه زمین من مطمئنم آدرین بود😌😌😌😌😌😌😌👌👌👌
ممنونمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
حالا میفهمید
خدا کنه آدرین باشه😥😥😥🥺🥺🥺🥺❤❤❤
عالییییییی
بعد لطفاااا
ممنوننننننننننننننننن
عالیییییی
تنکس