
رنگم پرید :《نه من فقط یه تازه وارد توی این شهرم، یه غریبه. شما اون پسر رو میشناسید؟》 مغازه دار مشتش رو روی میز کوبید:《دیپر پاینز رو میگی؟معلومه که میشناسم این پسر یه پا افسانه است برای خودش》 زیر لب گفتم:《پاینز؟》 مغازه دار یه طرفدار دو اتیشه بود این رو کاملا میشد از هیجانی که توی چهره اش و حرفاش بود فهمید. دیپر:《بله دیپر رو میگم.مشخصه که شما یک طرفدار واقعی هستید پس باید بدونید که کجا زندگی میکنه》 مغازه دار:《معلومه که میدونم .همه میدونن.این پسر و کل خانواده اش اسطوره ان》 مغازه دار زیر میز رفت و با یک برشور برگشت. مغازه دار :《ایناهاش پیداش کردم.سالن رزمی شک نزدیک خونشونه شاگرد هم قبول میکنن》
دیپر:《خیلی ممنونم.میشه به من یک قلم و کاغذ بدید تا ادرس رو برای خودم یاداشت کنم》 مغازه دار:《لازم نیست من از این برشورها زیاد دارم این یکی مال تو باشه》 تشکر کردم و از مغازه بیرون اومدم . به ادرس روی برشور رفتم. دیپر فایت:《شما نمیتونید این کار رو با من بکنید این منصفانه نیست من زورم بیشتره》 سرم رو به سمت صدا برگردوندم دیپر فایت بدنبال مردی حدودا ۵۰ ساله راه میرفت و با اعتراض حرف میزد. مرد:《کاملا حق با توعه اما میبل ویژگی هایی داره که بیشتر از تو لایق این جایگاهه》 دیپر فایت راه مرد رو بست و دست به سینه روی زمین چهار زانو زد:《نکنه میخواید با این کارتون من رو به خاطر اتفاق صبح تنبیه کنید؟اصلا مگه میبل چه کاری رو بهتر از من انجام میده؟》 مرد اخم کرد:《بله میتونی به عنوان یه تنبیه برای کار صبحت هم در نظر بگیریش و درباره ی میبل اون صبورتره و مثل تو زود قاطی نمیکنه و بزنه همه چیز رو نابود کنه و روش هایی که برای اموزش به شاگرد های خردسالمون به کار میبره بهتره》
دیپر فایت:《اون مرد حقش بود جوری چوبدستی رو دست گرفته بود انگار یه عصای جادوییه که هر ان ممکنه ذوبش کنه》 مرد:《به هر حال تو باید اروم میموندی اون مرد رو خیلی بد کتک زدی》 دیپر فایت:《باید بگم که از کاری که کردم اصلا پشیمون نیستم》 مرد:《باشه فکر کنم بد نباشه که یکم استراحت کنی این اواخر خیلی خسته شدی》 دیپر فایت منظور مرد رو فهمید:《چی؟》 مرد:《دارم میگم که وقتشه به خودت استراحت بدی معلومه خیلی خسته شدی》 دیپر فایت:《عمو لطفا.خواهش میکنم.اصلا ۱۰۰ تا شنا میرم . ۵۰ دور، دور باشگاه میدوم نه لی لی میرم.چطوره؟》 مرد:《حرفم همونه.اگر قرار بود با این روش ها این عادتت رو ترک کنی تا الان کرده بودی پس یه روش متفاوت رو پیش میگیریم.تو برای ۱ هفته استراحت میکنی اگر ببینم مبارزه یا تمرین میکنی بیشترش میکنم》
دیپر فایت خودش رو توجیح کرد:《اگر مجبور شدم از مهارت های رزمیم استفاده کنم چی؟》 مرد:《اون موقع اره ازادی》 چشمای دیپر فایت برق زد که مرد با تاسف به دیپر فایت نگاه میکنه:《حتی فکرش رو هم نکن.یه مبارز واقعی...》 همزمان با هم گفتن:《هیچ وقت دروغ نمیگه یا کاری نمیکنه که به دیگران اسیبی وارد بشه》 مرد یکی از ابروهاش رو بالا انداخت. دیپر فایت سرش رو پایین انداخت:《متاسفم.میدونم.نگران نباشید مشکلی به وجود نمیارم ۱ هفته رو مثل یه پسر خوب میگذرونم》 مرد:《میدونم که این تمام تفریح توعه اما به خاطر خودته روز به روز داری پرخاشگر تر میشی.نمیخوام خیلی اذیتت کنم پس بهت اجازه میدم که بری و تمرین بقیه رو ببینی اما حق نداری بهشون بگی که اشتباه انجامش میدن یا بخوای نشونشون بدی تو برای ۱ هفته باید مثل کسی باشی که حتی نمیدونه چجوری باید از خودش دفاع کنه.به عنوان یه تمرین بهش نگاه کن قبوله؟》 مرد دستش رو سمت دیپر فایت گرفت . دیپر فایت دستش رو گرفت و از روی زمین بلند شد:《قبوله.ممنونم عمو》 مرد خندید:《زود بر میگردم تا اون موقع توی دوران استراحتت خواهشا خونه رو به اتیش نکش》 مرد رفت و دیپر فایت هم جاروی کنار یکی از درخت ها رو برداشت و برگ ها رو کنار زد. هی این پا و اون پا میکردم که برم پیشش تا خواست بره داخل خونه صداش کردم:《دیپر فایت؟》 برگشت و با اخم نگاهم کرد:《تو اینجا چیکار میکنی؟》
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اسلاید صحیح/غلط توسط: DAYDREAM انتشار: 2 سال پیش 49 مرتبه انجام شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
راستی یه سوال، تو دختری یا پسر؟😐
باید بگم از بس عالی نوشتی بدجور ع.ا.ش.ق این پارت شدمممممممم😐☕❤️❤️
نظر لطفته💙
من کلا پوکر فیسم پس استفاده از این«😐» ربطی به حرفم نداره فقط یه عادته
میدانم😅
زمان زیادیست که متوجه این عادت شده ام😅
عیبی نداره بلاخره هر کسی یه عادتی داره دیگه😅💙
زیادی محشر بود فرزندم 😐☕❤️❤️❤️
💙⚘
عالی عالی ممنون پارت بعدی هم بزار
ممنون💙💙