امیر منتظر بود استرس داشت حالش خوب نبود پشت در اتاق نشست و شروع کرد به گریه کردن نگران بود دکتر از اتاق عمل اومد بیرون.... امیر با نگرانی: آقای دکتر هلن چطوره: دکتر شما از اشناهاشون هستید ....امیر: من همسرشون هستم .... دکتر: ایشالا غم آخرتون باشه....امیر: آقای دکتر یعنی چی(باگریه) ....دکتر : خیلی دیر رسیده بود خون زیادی ازش رفته بود واقعا متاسفم ....امیر نشست و شروع کرد به گریه کردن رهام رسید: امیر چرا گریه میکنی....امیر: رهام تموم شد هلن دیگه پیشم نیست.....رهام : یعنی چی درست حرف بزن ببینم.....امیر : رهام هلنم تموم کرد ......سه ماه بعد ....رهام: امیر میخوای پاشی به خودت برسی زل زدی به عکس پاشو دیگه .....امیر: برا چی رهام حالم خوب نیست میشه بری بیرون چراغ رو خاموش کنی.....رهام رفت بیرون و چراغ رو
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
عالیییی بودددد
ولی چرا هلن روکشتییییی
زندش کننن🥲🥲🥲
نویسنده رو چه دیدی شاید زنده بود😂
پارت آخر منتشر شد
اخجونننن اومددددپارت جدیدددد
مرسی کهخبر دادی💜
خواهش
چی؟هلن واسه چی اینطو شد؟نویسنده یه لحظه بیا ببینم
جانم بفرمایید😂
واسه چی هلن رو
ک
ش
ت
ی؟
با اجازه کی؟
با اجازه حسنا😂
حسنا کیه🤣
گذاشتم پارت آخر رمان رو
چرا آخر😐