
شولوم حتما معرفی رو بخون بعد بیا سراغ پارت 1
از زبان مرینت : امروز هم مثل هر روز صبح از خواب بیدار شدم ، لباسامو پوشیدم و رفتم بیرون ، رفتم توی یه کافه نشستم و یه کیک سفارش دادم ، نشستم و شروع کردم به خوردن و توی گوشیم چرخ زدن ، من درسمو جهشی خوندم و الان خدارو شکر درس ندارم ، باید یه فکر ی برای کار میکردم ، شروع کردم به چرخیدن توی سایت های مختلف، رفتم و به اولی سر زدم ، زیاد از محیطش خوشم نیومد رفتم بعدی و بعدی و بعدی و بعدی و نگاهی به ساعتم کردم ، من 9 شروع کردم به چرخیدن و الان 11 صبح بود ، خیلی خسته بودم ، رفتم توی شرکت بعدی ، شرکت آگرست
شرکت خیلی شیکی بود ، وارد شدم منشیش یه دختر مو طلایی بود رفتم جلو مرینت: سلام من با رییس شرکتتون کار دارم منشی : الان ؟ مرینت : بله منشی : ام خب ، چند دقیقه بهم وقت بدید لطفا مرینت : باشه - منشی رفت توی یه اتاقی و برگشت ، منشی : اتاقشون اونجاست و به یه در اشاره کرد ، منم به سمت اتاق حرکت کردم ، تق تق ( در زد ) آدرین : بفرمایید تو - در رو باز کردم و رفتم تو یه پسر موطلایی با چشمای جنگلی پشت میز نشسته بود ، پوستشم سفید بود آدرین : بیا بشین - رفتم نشستم مری: برای استخدام اومدم آدرین : بیا این فرم رو بگیر و پر کن - فرم رو گرفتم و شروع کردم به پر کردن
داشتم فرم رو پر میکردم که موهام ریخت توی صورتم ، موهامو کنار زدم و به پر کردن ادامه دادم ، فرم رو که پر کردم دادم به پسره ، فرم رو ازم گرفت و بهش نگاه کرد و بهم گفت : خب استخدامی ، یه دختر هست که میاد و بهت شرکت رو نشون میده ، میتونی از همین الان کارتو شروع کنی مری: ممنونم ، رفتم بیرون وایسادم که دیدم یه دختر موقهوه ای اومد پیشم ، دختره : سلام من آلیا سزار هستم ، احتمالا تو کارمند جدیدی مری: سلام من مرینت دوپن چنگم ، بله کارمند جدیدم آلیا : خوش بختم مری: همچنین * از زبان آدرین * توی دفتر نشسته بودم و داشتم با بچه ها قرار امشب رو ردیف میکردم که کلویی در زد و گفت یه دختری هست که میخواد منو ببینه آدرین : دختر ؟ کلویی : بله آدرین: بگو بیاد کلویی : چشم و رفت و در رو بست
کمتر از 2 دقیقه بعد یه دختری که لباس اسپرت سفید پوشیدم بود امد تو ، موهاش آبی خیلی قشنگی بود و چشم های اقیانوسی داشت ، فرم رو بهش دادم و پر کرد ، موقع پر کردن فرم موهاش ریخ روی صورتش ، خیلی کیوت بود وقتی رفت یه نگاهی به اسمش که توی فرم نوشته بود کردم ، مرینت ! ولی 18 سالش بود ، خب به هر حال خوبه دیگه اشکال نداره ، 4 سال ازم کوچیک تره روزم رو تا ساعت 4 توی دفتر گذروندم ، دیگه همه ی کار کن ها باید میرفتن ، من معمولا 10 دقیقه دیر تر از دفترم بیرون میام، خب 10 دقیقه گذشت ، رفتم و نگاه کردم ، دیگه کسی توی شرکت نبود ، پس رفتم بیرون ، خدایا تا کی باید این شرکت رو تحمل کنم دم در یکی وایساده بود ، رفتم و دیدم ، مرینت بود آدرین : چرا اینجا وایسادی ؟ تقریبا 20 دقیقه از پایان ساعت کاری شرکت گذشته مری : سلام ، منتظر تاکسی بودم که لغو کرد الان یکی دیگه گرفتم امیدوارم این یکی دیگه لغو نکنه ( نمیدونم تو فرانسه چجوریه شما یه چیزی مثل اسنپ تصور کنید ) آدرین : لغوش کن ، خودم میرسونمت مری: چی ؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی نبود😔فوقالعاده بود🤩
عالییییییییی💜💜💜
حرف نداشت👌🏼😁
عالی بود
ممنونمممممممممممم
اگر دوست داشتی و وقت داشتی داستام و بخون ❤🍭
عالی بود، موفق باشی نویسنده❤
عالی بود
اگر خواستی به داستان های منم سر بزن
چشممممممممممممم
محشرهههههههههههههه 😍😍🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩😍😍البته خودت محشر تریییییییییییییی🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰
ممنونممممممممممممممممممممم
عالی بودددد پارت بعدی
ممنونمممممممممممم
سلام کیوتی
داستانت خیلی خوبه ادامه بده
لایک کردم و دنبال شدی
لطفا دنبال کن و اگه خواستی یه سر به داستان منم بزن ♥
مرسی (。◕‿◕。)
سلام عزیزم
ممنون و چشم حتما به داستانت سر میزنم
مرسی
بعدیی
حتما