عشق شاهکار پارت ۶
خونه کسی نبود جزووووو
دوستش سول هی!!!!
جینا دهنش بی نهایت باز مونده بود !
جینا_ یعنی چه!
رییسم همسایه بهترین دوستمه؟؟
عمرااااا چطور ممکنه
وایسا اگر همسایه سولی حتما باید بشناسمش!
رفت در خونه واحد سو لی
سولی ! سولی زود در رو باز کن
تا باز کرد سریع اومد تو که میخواست بیوفته
چیشده آبجی خوبی؟؟
آبجی سول ت جئون جونگ کوک رو میشناسی
اره خب همسایه است همین واحد رو به رویی
اتفاقا خیلی آدم نجیب و خوبیه
جینا _ جی باورم نمیشهههههه
چی شده مگه
جینا صداش آروم تر کرد و گفت _ وایی خیلی سخته شدم بیا بشین رو مبل تا بگم
بعد از تعریف کردن ماجرا سولی میگفت
که این طور پس رئیس تو و اون کسی که دنبالش بودی همسایه منه!
جینا _ اوهوم
سولی ، حالا نقشه ات چیه ابجی؟
اممم الان خسته ام بعدا باید برم در خونش
جینا اینا رو با صدای خواب آلود میگفت و کم کم خوابش برده بود
سولی ، حتما گشنه ای میرم واست غذا بکشم
تا سولی غذا کشیده بود جینا مثل فرشته ها خواب رفته بود
سولی هم گذا نخورد کتابش برداشت رفت کنار جینا نشت دست میکشید توی سر اون و کتاب میخوند
ساعت ۸ صبح بود جئون از خونه آمد بیرون که دید جینا مثل برج در خونش ایستاده
جیون سرش آورد بالا یهو جینا دید و
یح ترسید
جینا با نگاه 😑 این جوری مانند
صبح بخیر آقای جئون
جئون ، تو
_ اره من
ببین تو میخوای وارد ام اچ بشی درسته؟
جینا ، خب که چی؟!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عالیییی😁
Afaryn ❤