4 اسلاید صحیح/غلط توسط: k♡i انتشار: 3 سال پیش 10 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام به دوستان عزیز من اومدم با پارت دو امیدوارم خوشتون بیاد کپی ممنوع
یه چیزی قبلش بگم که داستان هی به عقب و جلو میره بعنی یه پارت گذشته یه پارت حال و همه هم به هم ربط دارن
گذشته
میشا گفت ولی به نظرم که شما پیش از حد استرس دارید رجینا نمیتونه خطرناک باش جسا هم حرفش رو تایید کرد بابا گفت شما هیچ وقت اونو از نزدیک ندید که بفهمید چقدر خطرناکه جسا گفت اها پس لابد شما اونو دیدین مامان گفت جسا مودب باش پدرت یه چیزی میدونه که انقدر پافشاری میکنه که شما از مرز خارج بشید جسا گفت ما هم یه چیزی میدونیم که میگیم با دسته بریم بابا گفت ما نمیتونم برای شما دو تا جون چند نفر دیگه رو هم در خطر بندازیم اونها خودشون دوست دارن که بیان بابا گفت جسا لطفا منطقی باش مادر برکس و مکس توی انجمن هست اگه بلایی سرش بیاد میتونه جایگاه منو به عنوان رییس انجمن به خطر بندازه مادر اما هم مربی تون هست و مادر و پدر جی هم که.. جسا گفت اره شما هم که فقط به فکر مقام تو اون انجمن هستی بابا گفت جسا اگه من اون موقعیت رو نداشتم تو و میشا به خاطر کارهاتون و سونوشتتون که ازاد کردن رجینا است دستیگر میکردن!
جسا با عصبانیت به بیرون رفت و میشا هم به دنبالش رفت میشا گفت جسا من حالتو درک میکنم ولی لطفا فقط برای یک بار هم که شده منطقی باش و به غیر از خودت به مردم استرافورد فکر کن جسا ساکت موند و چیزی نگفت میشا گفت تصمیم خودت رو بگیر حاضر نیستی یه بار فداکاری کنی و به کس غیر از خودت فکر کنی؟ من میرم ساکم رو جمع کنم
شب شد جسا به جنگل رفت و به حرف های خواهرش فکر کرد به این فکر کرد اگر اون روز به خاطر میشا و نجات میشا به نقر دست نزده بود هیچ وقت قدرت های رو از دست نمیداد در همین حال و احوالات بود که اما اومد پیشش گفت نبینم ناراحت باشی. چیه برای حرف های پدرت و میشا اینجوری داغون شدی؟ جسا چیزی نگفت اما ادامه داد میدونی واقعا درک نمیکنم کسی رو که بگه تو فداکار نیستی در واقع تو فدارکارانه ترین کار ها رو انجام دادی که خودت بهتر از من میدونی جسا گفت ممنون به خاطر حال خوبی که بهم دادی اما ولی شاید میشا راست میگه شاید من بیش از داره به بقیه فشار میارم اما گفت ببین دختر میدونم که شرایط سخته تو سال ها با دسته بودی و فکر نبودنشون پیشت برای حتی یک ساعت هم سخته ولی بالاخره که تو و میشا باید از این سرنوشت لعنتی فرار کنید جسا گفت میدونی من واقعا اعتقادی به سرنوشت ندارم ولی میشا میگه هر چی که سرنوشته همونه اما گفت اره ولی میدونی منم با میشا موافقم سرنوشت شما اینه دوقلو های شیر شونده باعث بیداری رجینا میشن و اون هم جسا گفت دیگه بس کن بقیه اش رو هم خودم میدونم ولی میدونی من میگم شاید وقتی داشتم میشا رو توی اب نجات میدادم و شیرم اونجا خفه شد و جسا هم که همون موقع تو اب غرق شد و شیر هردومون مرد شاید دیگه رجینایی در کار نباشه اما گفت نمیدونم واقعا نمیدونم ولی امکانش هم هست ولی یه چیز رو میدونم اینکه سه ساعت دیگه افتاب طلوع میکنه و خواهرت به نیوورک حرکت میکنه و تو هنوز تکلیفی با خودت نداری جسا گفت فکر کنم برم بهتر باشه اما گفت بهترین تصمیم رو گرفتی حالا برو ساکت رو جمع کن که زود باید بری
ادامه دارد...
به خاطر غلط های املایی معذرت میخوام
منتظر پارت بعدی باشید
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالی
منو فالوو
فالوم کنبن
فالوم کنین
فالو
فالو
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭