15 اسلاید صحیح/غلط توسط: ⚔misoowa⚔ انتشار: 3 سال پیش 44 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام معذرت می خوام این مدت پارت ندادم سرم خیلی شلوغ بود و درس زیاد اصلا وقت نمی کردم داستان بنویسم در عوض این پارت رو طولانی می نویسمش💗
بعد از یه هفته میسووا از بیمارستان مرخص شد و سعی داشت برگرده به زندگی عادیش و کریسمس هم نزدیک بود👈🏻امروز تاریخ 28 دسامبر 2018 هست و فقط سه روز مونده به کریسمس بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم همش مجبورم درس بخونم از همه ی کلاس عقب افتادم البته همکلاسی هام چیزی راجع به بیماریم نمی دونن و گفتم که یه سفر یهویی پیش اومده بود ساکوتا هم این چند روز رو تو خونه ی ما گذروند و هم مراقبم بود و هم تو درسام کمکم می کرد پدر و مادرم بعد از اتفاقی که برای همسایه مون افتاد زیاد حال خوشی نداشتن البته پسرشون ایزومی زنده موند و چون خانوادش رو از دست داده مجبوره برگرده پیش پدر بزرگ و مادر بزرگش توی هوکایدو(یکی از شهرها یا استان های زاپنه ولی دقیقا نمی دونم کدومش😐😂)
و از اونجایی که فامیلای مادریش هستن و زیاد ثروتمند هم نیستن وسیله ی نقلیه هم ندارن پدر و مادرم اون رو می برن و احتمالا تا شب کریسمس برنگردن ولی از اینجا تا هوکایدو بدون وقفه 14 ساعت راهه و اگه با استراحت در نظر بگیریم حدود 17 ساعت میشه و...ساکوتا:داری چی رو حساب می کنی ؟_ها؟_میگم داشتی چی رو حساب می کردی؟_اهان اینکه چقدر طول میکشه تا مامان بابام از اینجا به هوکایدو برن و برگردن چطور؟_هیچی ولی درسات مهمتر از مسیریابی جنابعالی هستن درست رو بخون😤_باشه بااااااااااشه چشم🤐 ولی میگم اگه تا شب کریسمس برنگردن چی؟_هیچی _منظورت چیه؟ هیچی؟پس من چی؟ _ فعلا تو اگه درست رو بخونی یه فکری هم برا اونجاش می کنیم😑_بداخلاق غرغرو😒
2 ساعت بعد👈🏻اااااااااااااااخ خسته شدم این درسا خیلی رو اعصابن میگم ساکوتا؟_هان؟_مارکو یه مدتیه پیداش نیست اتفاقی براش افتاده؟_نه چطور مگه؟+_+_هیچی همینطوری_🤨بااااشه بهتره واسه امروز تمومش کنیم به اندازه ی کافی درس خوندی بیا بریم پایین وقته شامه _باشه ممنون استاد🤭_از دست تو میسووا زود باش بریم راستی داروهاتو خوردی/؟_نه حوصله شون رو ندارم_چی؟_شوخی کردم😛 و هردومون خنده کنان پایین رفتیم مامانم داشت میز رو می چید سریع رفتم دستامو شستم تا کمکش کنم باباهم سر کار بود احتمالا باز تا دیر وقت نمی یومد میز رو چیدیم و با هم شام خوردیم مامان قبل ما غذاش رو تموم کرد و رفت تو اتاقش بعد چمدون کوچیکش رو اورد که لباسای میتسوها توش بود با دهن پر گفتم:این چیه مامان_لباسای میتسوها واسه سفر _اهان حالا کی میرین ؟_همین امشب تو هم باید بری خونه ی خاله ت تا ما برگردیم محکم دستامو به میز کوبیدم و گفتم :من به اونجا نمی رم_میسووا بچه نباش الان حوصله ندارم پس لطفا رو اعصابم نرو با اخم غذامو تموم کردم و سریع همه ی ظرفا رو گذاشتم تو ماشین و خودم رفتم تو اتاقم
داشتم غر غر می کردم که ساکوتا اومد و گفت :اشکال نداره حالا یه دو روزی رو تحمل کن _چی چی رو تحمل کن یادته پارسال کی درخت کریسمس رو اتیش زد؟_اره اون دخترخاله ی*** ولی خب حالا اشکال نداره تو که نمی خوای تو این خونه ی وحش.ت.ناک تنها باشی عاااا_هرهرهر بیخیال باشه حالا چون تو میگی میرم ولی مواظب توفان بعد برگشتنم باش😎 خودت که میدونی چی میگم درسته/؟_اره میدونم منم کارهای لازم رو انجام میدم که یه وقت خونه رو نفرستی هوا😂_😂😂
واااااااااااااای خاله قربونت بشه چقدر بزرگ شدی عزیز من_ممنون خاله جون 😇(داشتم تو خودم می ترک.یدم👿از بس دروغاش واضح بود ولی خب باید تحملش می کردم😒😤)سلام ماکیا جان🤗(🤢🤮)_سلام دختر خاله ی عزیزم😏 بیا بریم تو چرا بیرون وایسادی داشتم از کنارش رد میشدم که سرش رو اورد جلو و گفت:پیری_نگو که تو خیلی جوونی دایناسور⚡⚡⚡و با یه لبخند تمسخر امیز رفتم داخل خاله م من رو به یکی از اتاقا برد و منم یکم به بهانه ی درس خوندن تو اتاق موندم همین که دیدم ماکیا با یه سینی که روش یه چایی بود اومد و...
عمدا سینی رو خم کرد تا چایی بریزه روم منم زود جاخالی دادم و فرش شون کثیف شد منم از فرصت استفاده کردم و قبل اینکه اون بخواد چیزی بگه داد زدم:خاله لطفا یه چیزی بیارید ماکیا چایی رو ریخت رو فرش. ماکیا داشت با یه نگاه خشنی نگام می کرد منم مثلا اینکه نخواستم تحقیرش کرده باشم گفتم:حالا اشکالی نداره اتفاقه خوبه خودت نسوختی😏و با عصبانیت رفت بیرون خاله م اومد و فرش رو تمیزش کرد و بعد از اینکه اونم رفت چراغ رو خاموش کردم و و خوابیدم
صبح روز بعد👈🏻🥱🥱اخخخخ چقدر خوب خوابیدم این میسووای **** دوست دارم بزنم له.ش کنم زود برم پایین مامانییییی صبح بخیر _صبح بخیر عزیزم برو میسووا رو هم بیدار کن انگار خیلی تنبله_اون همیشه تنبل بوده😏میسووا:نه عزیزم بد برداشت نکن داشتم درس می خوندم دیگه کم کم کارمون داشت به دعوا میکشید واسه همین سریع بحث رو عوض کردم_خاله میتونم کمک کنم؟_البته عزیزم می تونی چایی رو دم کنی؟_اهم بعد از صبحونه سریع حاضر شدم و رفتم مدرسه امروز امتحان ریاضی داشتیم و هر طور بود خودم رو رسوندم ولی خیلی خسته بودم بعد از امتحان👈🏻هانا:میسووا امتحانت رو چطور دادی /؟_بدک نبود تو چی/؟_عادی😛😂😂_میای بریم بیرون _اهم_میگم هانا می خواستم یه چیزی بهت بگم😥_خب بگو_من ...من یک...من یک بیماری قلبی دارم که خیلی نادره و هیچ درمان خاصی نداره گفتم بدونی شاید بهتر باشه واسه همین یه هفته نیومدم مدرسه😞_😨واقعا میگی/؟_اره_پس چرا بهم نگفته بودی؟😟_حالا بیخیال بیا اینم کیفت یادت نبود زنگ اخره؟_ها/؟😅😅ممنون _خواهش فردا میبینمت_اهم میبینمت🙁
تو راه داشتم با خودم اواز می خوندم که یه چیز عجیب غریب تو اسمون دیدم خیلی عجیب غریب از ترس اینکه بیاد سمت من دویدم خیلی تند داشتم می دویدم که به یکی خوردم و افتادم سرم رو بالا اوردم دیدم😳 عههههههههه مارکو /؟_ببینم حالت خوبه؟_اره خوبم اینجا چیکار می کنی_هیچی فقط داشتم قدم میزدم و یه دلیل ریزش هم اینه که می خواستم یکی رو ببینم🙂_ولی من نمی خواستم ببینمت تازه خیلی هم از دستت ناراحتم😣_ببخشید😓 راستش بعد اون اتفاقی که تو کوهستان افتاد من یکم ازت می ترسیدم ولی اومدم که ازت معذرت خواهی کنم🙂😋_حالا اشکال نداره لازم نیست معذرت خواهی کنی😑_خب پس من دیگه برم خونه_اره برو منم باید برم خونه ی خالم وگرنه دعوتت می کردم خونه مون🙃_ممنون پس دیگه خدا...
میگم میسووا اون چیه داره میاد سمتمون😨😨_هان؟🤨 هااااااااااااا مارکو بدو زود باش باید بریم تو اون کوچه زود باش_صبر کن ببینم اون چی بود؟_نمی دونم من واسه همین داشتم می دویدم_هیس ساکت داره میاد اینطرف از جات تکون نخور(اون صحنه های حساس فیلم هارو فرض کنید که یه هیولا افتاده دنبالت و تو الان قایم شدی😂)_ببینم رفت ؟_اره فکر کنم تو بهتره بری خونه منم میرم البته تا خونتون باهات میام _نه لازم نیست اگه بخواد کاری کنه از قدرتم استفاده می کنم بهتره بری من مراقبم_باشه پس خداحافظ_خداحافظ(اخه به خودشم میگه م.رد یه دختر بیچاره رو تو یه همچین وضعیتی رها کرد و رفت خجالت بکش😑)باید اروم باشم اره اگه تمرکزم رو از دست بدم به احتمال زیاد س.رم رو هم از دست میدم پس باید اروم باشم اهسته از اون کوچه رفتم بیرون حدود 500 متری من روی یه سطل اشغال نشسته بود اگه میدویدم می فهمید و میومد دنبالم ولی اگه بخوامم از اینجا برم ریسک بزرگیه خدا میدونه اون موقع هم میاد یا نه مجبورم از تو خیابون برم این تنها راهه ولی دیگه داره شب میشه خیابونا هم کم کم خلوت میشن تازه خطرناکم هست خدایا حالا چیکار کنم که یهو یه چیزی پشت سرم حس کردم خواستم بزنمش که محکم دستم رو گرفت می خواستم جیغ بزنم ولی چشمام رو که باز کردم ساکوتا و مارکو بودن
بی اختیار پریدم بغلش و شروع کردم به گریه کردن من واقعا خیلی ترسوام 😞 دستم رو گرفت و گفت:خواهر من تا وقتی که من پیششم لازم نیست بترسه بیا بریم از تو خیابون میریم باید راجع به این موجودات عجیب غریب تحقیق کنیم یه چندتایی هم تو بعد خودم دیدم باید مراقب باشیم 100 درصد مطمئنم که اینا هم به ما ربط دارن حالا فعلا بیا بریم _باشه_خونه ی خالت کدوم وره؟((از این وره و از اون وره😂))_600 متری خیابون کیوتو پلاک 760 _باشه بیا بریم
داشتیم از تو خیابون میرفتیم که چندتا دیگه هم رو ساختمونای بلند تو خیابون بودن انگار ما رو بین این همه جمعیت نمی دیدن کلاهم رو از رو سرم برداشتم و گذاشتمش رو سر میسووا که هم سرما نخوره و هم موهاشو بپوشونه اینطوری امن تره خیلی سریع راه میرفتیم که تا خیابونا خلوت نشدن به خونه ی خالش برسیم و بعد از نیم ساعت پیاده روی بالاخره رسیدیم هواهم تاریک شده بود میسووا رو تا دم در بردم و من و مارکو هم رفتیم
فرداش پدر و مادرم از هوکایدو برگشتن انگار بدون وقفه کل راه رو طی کردن منم خداروشکر نجات پیدا کردم فرداهم که کریسمسه 😍باید سریع برم کادو بخرم 🙂 ولی با کی برم اگه با بابام برم میفهمه چی خریدم با مامانمم که نمیشه پس با هانا میرم امروز مدرسه ها تعطیله ولی خونشون رو بلدم باید بهش زنگ بزنم واااااای خیلی هیجان دارم هرچند اگه سارا و مارکو و ساکوتا هم کریسمس رو پیشم بودن خیل بهتر می شد
خب دیگه دوستان همینقدر بسه دیگه جون ندارم راضی باشید😂 دو برابر پارت های دیگه م نوشته م حالا تو پارت بعد میگم که میسووا چی دیده
لایک و کامنت یادتون نره💗
خب تا نتیجه برو ببینم کی برات میوفته😂💗
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
هوکایدو یکی از جزایر معروف ژاپنه
nice😊
ارن و لیوای 😂😂دوتاشونم میخام
عالی بود آجی😍😍😍😍
منتظر پارت بعد هستم 😍😍😍😍
ممنون اجی😍😍
عالی ✨
ممنون🙏🏻😍
خواهش✨🙂
ارن و لیوای عرررررررررررررررر😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆
عالی بود زود پارت بعدو بنویس💗
ممنون😍
نه فعلا پارت نمیدم😆😆
اوا چرا😐
😂😂اخه خیلی درس دارم همین پارت 6 ساعت ازم وقت گرفت😂
کلاس چندمی
😂
10م
واو ماشالله😐
چه رشته ای
تجربی
خواهر منم دهمه
اون انسانیه
اهان موفق باشه خودت می خوای چه رشته ای بخونی🤨
ممنون💞
من تجربی
خیلی قشنگ بود 🙂
ارن و لیوای 😅
ممنون
😂😂میدونستم
اگه همشون رو غلط میزدی ایتاچی می شد😅
عالیییی بوددد
تا دیدم منتشر کردممم
ممنونننننننننننننننننننن💗💗💗💗💗