ویرانگر پارت 7{ بعد از مدت ها}

ببخشید نبودم درگیر مدرسه و کلاس و ... بودم مرسی اجی زهرا{قنبر}

حس میکردم ی چیزی به جز دوستی داره بین منو و مینهو شکل میگیره . اون هر زنگ میومد جلو کلاس و دستمو میگرفت و میبرد بالا ی مدرسه اونجا پاتقمون بود ما اونجا را پیدا کردیم و هررروز مدت زیادی اونجا بودیم . امروزهم مثل همیشه اومد جلو کلاس ولی خیلی کلافه بود و اعصابش داغون بود وقتی ازش دلیلش را پرسیدم گفت :دنبال ی نفر میگردم اون ی ادم خیلی بده و باید بگیرمش تا بتونم به جامعه کمک کنم تازه میتونم ارتقا بگیرم .واااااای باورت میشه؟؟؟؟

گفتم وایسا وایسا توتا الان به من نگفتی اصلا شغلت چیه؟ _اوه راست میگی ببخشید خب ... حاضری بشنوی؟ +البته _من پدرم بزرگ ترین ایستگاه پلیس کره را داره و من خوم هم پلیسم . مغزم ارور داده بود . هم شوکه شدم هم هارتم اکلیلی شد هم نگران شدم . _خوبی؟؟ +چی... اها اره خوبم . یکم عجیبه. حالا دنبال کی میگردی؟؟ _ بببین من باید ی ادمی به اسم شوگا را پیدا کنم و بعد هم چه مرده و چه زنده فرقی نداره ولی باید پیداش کنم شنیدم که توی کرس +شو..شو..شوگا؟؟؟

وای خدایا باید زود تر بیهش خبر بدم +مینهو من رفتم _کجا +ی کاری دارم باید الان برم _بزار برسونمت +ننننننننننننن _تو خوبی؟ +اره اره فقط نیاز ب زمان دارم درک میکنی دیگ نه؟ _ارره سریع زدم بیرون و رفتم تاکسی گرفتم

لااااااااایکککککککککککک کن

رفتم سریع به خونه و اون کاغذی ک روز اول بهم داده بود را دراوردم و بهش زنگزدم بوق بوق و جواب نداد +تو رو خدا جواب بده بدو بدو بدو فایده نداش . رفتم تو کوچه و پس کوچه ها و یکی از ادماش را دیدم بهش گفتم ک منو ببر پیش شوگا ولی گوش نکرد ی چاقو دراوردم و زدم ب شکمم و گفتم شوگا بهم مدیونه گفته باید برام جبران کنهاگ منو نبری میکشت . و بعد هیچی نفهمیدم و بیهوش شدم چشمام را که باز کردم پیش شوگا بودم

گریه میکرد . باورم نمیشد اون برای من ؟؟؟؟ گریه؟؟؟؟/ دستشو گرفتم و گفتم شوگا ف.ف.فرار کن فقط بروووووووو دارن میان بگیرنت

اسپویل: تو اینجا چ کار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟ برو برو برو بروووووووووووو

مرسی از نگاهتون