
سلاممممم امیدوارم حالتون خوب باشه خا اومدم پارت ² رو براتون بزار ناظر عزیز شما هم لطفا شخصی یا رد نکن✨

اصلا دلم برای پسره نسوخت!!!اگر اون دنبالم نمیومد من مجبور نبودم وقتمو برا پیدا کردن ی میانبر هدر بدم و حتمن چیونگ زنده بود… وقتی اومدم خفش کنم اون منو پرت کرد کنار و بعد د_س_ت_ا_م_و گرفت و گفت:این کارا چیه میکنی؟برای چی منو ک_ت_ک میزنی؟ت چ_ت_ه؟بهش قضیه رو نگفدم و با کله زدم تو ص_و_ر_ت_ش و فرار کردم…مهم نبود ک چ بلایی سرش اومده فقد. دویدم انقد دوییدم ک پ_ا_ه_ا_م بی حس شده بود با بدبخت خودمو به خوابگاه دانشجویی رسوندنم/درسته که خونه داشتم ولی ممکن بود دوباره پیدام کنه!داشتم با سرعت میدوییدم ک یهو ب ی پسره بر خوردم!و خودم افتادم زمین: _ببخشید ک بهتون خوردم عجله داشتم/+سلام اشکالی نداره تو حالت خوبه؟!راستی تو کاساکه ایساکان کلاس ۳۴ نیستی؟/_چرا خودمم!/+پس دوستت چیونگ کجاس؟شماها همیشه با هم هستید که/زدم زیر گریه پسره نشست زمین و گف حالت خوبه؟منم نتونستم جواب بدم انقد صدام نامفهوم بود… از حال رفتم…… از زبان پسره(اسمش سینگ مون)=ی دختره خورد بهم و ازم عذرخواهی کرد اون ی دوست داره ک همیشه پیششه و همیشه با هم بودن ازش پرسیدم دوستت کو؟ک گریه کرد و بعدش هم قش کرد ک_و_ل_ش کردم و به بیمارستان دانشگاه بردم- از زبان کاساکه:چشمامو نیمه تونستم باز کنم انقد گریه کرده بود چشمام تار میدید و نمیتونستم خوب ببینم یزرع چشم هامو از اشک پاک کردم و خوب نیگاه کردم/بیمارستان بود/تمام سُرُم هارو از دستم کشیدم بیرون…
داشتم راه میرفتم و همین طوری خون از دستم میچکید…با احتیاط و آروم و بی حالی میرفتم و برا اینکه کسی منو نشناسه مجبور شدم لباس خدمه بیمارستان رو بپوشم و از در مخفی بیمارستان رد بشم! رفتم خونه لباسامو عوض کردم و ی ساک لباس و پول و گوشیمو برداشتم سریع از خونه زدم بیرون نمیتونستم توقف کنم ممکن بود پیدام کنن حالا نه دانشگاه میتونستم بمونم نه خونه نه برم سئول چون اگر دانشگاه برم گیر اون پسره میوفتادم اگر میرفتم خونه اون پسره لعنتی ک باعث مرگ چیونگ شد گیرم مینداخت اگرب سئول بر میگشتم پدر مادر چیونگ دست از سرم بر نمیداشتن حالا چیکار میکردم؟رفتم دانشگاه تا وسایل هامو از دانشگاه بر دارم اومدم از اتاق بیام بیرون یهو دیدم یکی هی داره ن_ز_د_ی_ک تر میاد عقب عقب میرفتم و اونم در رو بست همون پسره بود که خوردم بهش باورم نمیشد هی داد میزدم و کسی صدامونو نمیشنید- من ی چاقو همیشه پیش خودم دارم تا از خودم دفاع کنم ولی گفدم نه اگر بفهمه ممکنه چاقو رو از دستم بگیره و ب خدم بزنه نگاهم ب چراغ خواب افتاد و برش داشتم پرتش کردم سمتش اون ب عقب نگاه کرد منم با ی لقد زدم انداختمش تا اومد بلند شده فرار کردم و ب سمت اتاق آقای رئیس دوییدم دیدم داره دنبالم میاد ل_ع_ن_ت_ی وسط راه خوردم زمین داشت بهم. میرسید بلند شدم و دوییدم و رفتم ت اتاق آقای رئیس درو محکم بستم و پشت در موندم نفس نفس میزدم که…/~سلام خانم ایساکان شبتون بخیر مشکلی پیش اومده؟/-آقای رئیس یکی دنبال منه و ولم نمیکنه!/~از بچه های دانشگاه هست؟/-بله و نمیدونم چرا دنبال منه!~خانم ایساکان لطفا بشینید و برایم توضیح بدید چی شده!/-آقای رییس اگر من برم کنار اون پسره میاد ت و ولم نمیکنه و دروغ میبافه تا من نتونم ب شما توضیحی بدم/~من الان در را قفل میکنم تا اون نیاد/رییس دانشگاه در رو قفل کرد تا اون نیاد تو براش همه چیزو گفدم از مرگ چیونگ و ک_ت_ک زدن پسره/~خانم ایساکان لطفا امشب تو دانشگاه بمونید که اگر مشکلی پیش اومد به ما بگید!!!/-چشم آقای رییس ممنونم از اتاق اومدم بیرون دیدم یکی د_س_ت_م و گرفت و منو چشم تو چشم نیگاه میکرد سعی کردم دستمو بکشم ولی نتونستم انگار مثل چسب چسبیده بود!!همون پسره سینگ مون بود گفدم از من چی میخوای؟گف…
گف من ت رو میخام! من داد زدم چییییی؟دیونه شدی؟یعنی چی مث اینکه امشب حالت خوب نیست!!!گف:من موقعی ک دیدمت ت چشم ها و هوش و حواس و قلبمو دزدیدی (یعنی منو ع_ا_ش_ق خودت کردی)دستمو کشیدم که برم منو کشید و گف تو باعث شدی زندگی نداشته باشم نباید اینطور تنهام بزاری!!منم گفدم من ع_ا_ش_ق_ت نیسم و این چرتو پرت هارو تموم کن ع_ش_ق_ی ک تو نسبت ب من داری یک طرفه هست یهو دیدم همینطوری اشک از چشماش میاد/ -چته؟چرا گریه میکنی؟من واقعیتو بهت گفدم من حتا تو رو نمیشناسم برا چی ع_ا_ش_ق_ت باشم؟/§من نمیتونم بدون تو زندگی کنم لطفا تنهام نزار و دلمو نشکن🥺-این چرتو پرتا رو تموم کن چیزی بین منو تو اتفاق نیفتاده و اتفاق هم نمیوفته!! پس لطفاً تمومش کن این بحث مسخره رم و دیگه دنبالم نیا!

دستشو رد کردم و رفتم تو راه هی فک میکردم یکی دنبالمه و هی پشت سرم رو نیگا میکردم خیلی بدجور ترسیده بودم وای نکنه همون پسره باشه؟؟اصلن فکر اون یکیو نکردم حتمن اونه میخاد انتقام بگیره حالا چیکار کنم؟چاقومو در آوردم طوری ک نفهمه برگشتم و دیدم یک دزده/«هر چی داری رد کن بیاد پول و گوشیتو بده/-هه فک کردی الکیه؟خاب دیدی خیر باشه از این خبرا نیس/«دزده د_س_ت_م_و گرف تا ببرتم زندانیم کنه منم هر کاری کردی نتونستم فرار کنم خیلی زورش زیاد بود/یهو همون پسره دوباره پیداش شد از پشت زد ت سر اون دزده ر_و_ا_ن_ی و بیهوشش کرد و باهم رفتیم تا به پلیس گزارش بدیم/πخب خانم اسم شما چیه؟/-کاساکه,کاسامه ایساکان/πنسبت شما با این آقا پسر چی هست؟/واییی حالا چی بهش بگمممم؟؟؟/~من ن_ا_م_ز_د_ش_م!/وای خدا ی نگاه خیلی خیلی تعجب آمیز بهش کردم اونم خندید و ت ذهنم گفتم ای ک_و_ف_ت/πچه اتفاقی افتاد؟/-من داشتم توی خیابون راه میرفتم که این دزده پیداش شد و میخاس گوشیم و پول هامو ازم بگیره و ایشون زد تو سرش و بیهوش شد/πمگه ایشون نامزد شما نیست پس چرا از ن_ا_م_ز_د_ت مراقبت نمیکنی؟باید حواست بهش باشه!/~بله چشم حواسم بهش هست/وایی من تو مغزم هی حرص میخوردم و ف_ش_ش میدادم😂/πخانم ایساکان لطفا برگه احضاراتتون رو امضا کنین/امضا کردم و اومدیم بیرون/پسره ی دست انداخت گ_ر_د_ن من/-چیکار میکنی؟/~مگه آقای پلیس نگفت مواظبت باشم؟/-مثل اینکه جدی جدی فک کردی ن_ا_م_ز_د منی!/~بلخره ی روزی میشم/-واقعن خیلی پ_ر_ر_و_ی_ی/قش قش خندید منم ی نیش خند زدم؟

هعی ب هر حال باید ازش تشکر میکردم چون نجاتم داده بود/-مرسی/~خواهش میکنم/-من دیگه باید برم خدافظ/~عاام واستا/-چیزی شده؟/~میشه به اینکه باهام ز_ن_د_گ_ی کنی فکر کنی؟/-بهت گفدم این ی ع_ش_ق ی طرفع هست پس لطفاً تمومش کن:)/~خدافظ/-خدافظ از زبون پسره:بلخرع ی روزی برای خ-و-د-م میکنمت:)ب د_س_ت_ت میارم!!

خب دوستان عزیز پارت ² هم به پایان رسید امیدوارم دوست داشته باشید و قشنگ بوده باشه حتمن نظرتو کامنت کنین ممنونم و ناظر عزیز منتشر کن خیلی زحمت کشیدم و تایپش زمان برده لطفا پخشش کن:)✨

ناظر عزیز منتشر کن لطفا✨ و شما هم نظرتونو کامنت کنین✨✨
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
🤍☁️
بیب پارت بعععد
واعای میسی الان پارت بعدیشو مینویسم
تنکص هانی
عاولیب
خیلی خوب بود
پارت بعد
پرفکت
عاولی
فالوویی بفالوو:))
حتمن ✨✨✨