جرات یا حقیقت و مرگ💔؟ف2 پ9

بچه ها بالاخرهههههههههههههه

وندی:اااااااااااااااااهههههههههه رابی گفتم:اره منم بودم همچین شوهری نمیخواستم نچ نچ نچ میبل:ای بابا ببند دیپر ونی:دیپر چرا اینطوری میکنی پسیفیکا:بچه ها دیپر همچین بی راه نمیگه ها😐😐 گفتم:حرف درسته از دوست خائنت بشنو پسیفیکا:حالا کم کم داره نظرم عوض میشه😐😐😂😂 استنفورد از پشت دستگاه خوراکی اومد بیرون گفتم:کارا چطور پیش میره؟ استفورد:اوهف از دیشب تا به حال اوضاع خوبه گفتم:حالا کی مارو میفرستی؟ گفت":نمیدونم شاید فردا پس فردا گفتم:آه خوبه استراحت میکنم😹😹👻👻 ونی داشت با یه دفترچه ور میرفت و توش مث چی داشت چیزی مینوشت دنی(داداشش)هم به من گفت:ببین داوش این کلا همیشه تو دفترششه اینجوری نگاش نکن😂😂😂😂 گفتم:چی مینویسه؟ گفت::فکر کنم دفترچه خاطراتشه🤨🤔 گفتم:اها ونی در دفترچه رو قفل کرد گفت:آآآآآآآآآآآآآآآآااااااهههههههههههههههه خسته شدم دخترا نمیاین بریم یه گشتی بزنیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میبل و پسیفیکا و وندی وزن سوز بلند شدن که برن من:من چییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ونی روشو کرد اونور و گفت:نه نمیخواد صورتش رو نمیدیدم

میبل:نمیشه دنی بیاد رانندگی کنه فکر کنم با این هیکل رانندگیش خوب باشه 😁😁 گفتم:اهممممم گفت بیاااا دنیییییییی پلیززز🥺🥺🥺🥺🥺🥺 دنی:خواهر جون میبینی این دخی برا من احترام قائل میشه حالا تو هی لج کن حالا که اصرار میکنین میام😌😌😌 رابی:من نمیزارم وندی تنها بره بیرون در شرایطی میشه برین بیرون که منم بیام همراش ونی :اه باشه من:اییی باباااا من چیییییی سوز:زن من داره میاد پس منم میام استن لی:پس منم میام استنفورد :دیپر منو تو توی خونه بمونیم بهتره😉😉 گفتم:باشه(عکس ونی رو میبینید)

رابی:راستی دکتر گف جنسیت بچه رو امروز معلوم میکنن برا همین میریم ج آزمایشم بگیریم باییییییییییییییییییییییییی من زیر لب😂:گ**م**ش**و م**ر**ت**ی**که استنفورد :نزار عصبانیت کنه تو که نمیتونستی با وندی ا**ز*د**وا)))ج کنی گفتم:پوف رفتم و یواشکی دفترچه ونی رو برداشتم و رفتم بالا کیلیدش رو ییادش رف ببره هه باز کردم و تاریخ امروز رو خوندم: سلام دفترچه من امروز کراشم عصبی بود و بهش فوش داددممممم واییییی به کراشم فوش دادمممممممممممممممم چه لحظه ایییییییی اولین بار که به کراشممممممم فوش داددددممممممم یعنی دیپیییییییییییییی(نویسنده:خفه باباااا دیپر مال خودمه)جا خوردم مننن؟ککککککرراششش؟؟؟؟؟؟؟؟؟اوه اوه

استراحت به چشمان

وپشمان

که یهو در اتاقم باز شد........................................