عشق لیدی باگ p4

سلام اومدم با پارت چهار که خیلی هیجانیه😍😍

اول بالا را بخون) (لیدی توی ذهنش: من حالا فهمیدم حسی که نسبت به کت نوار داشتم حس عشق بود من عاشق کت شده بودم ولی خیلی دیر شده بود ) لیدی:سرمو آوردم بالا کت چشماشو بسته بود 💋 گذاشتم رو💋و اونو 👩‍❤️‍💋‍👨 (اولین صحنه لیدی نواری😍😍) کت:

لیدی:بهش گفتم دوست دارم کت❤ کت:من بیشتر مای لیدی 😍(و باز هم تاکید میکنم اتفاقاتی که در پارت ۲ تا الان در حال افتادن هست همش در داستان چند ثانیه هست)(و اینکه لیدی و کت از یه ساختمان ۹۹ طبقه افتادند😁) بریم ادامه ی داستان: لیدی:با هم چشم تو چشم شدیم و یهو گرد و خاک همه جارو فرا گرفت و منم یه درد بدی در بدنم حس کردم و دیگه سیاهی مطلق(ببخشید هی پارازیت میندازم ولی خواستم بگم که کت هم همینا براش اتفاق می افته و هر دو تا شون بیهوش میشن)

لیدی:چشمامو باز کردم تو یه جای سفید بودم (بیمارستان)هنوز در حالت لیدی باگ بودم بدنم درد میکرد یهو یاد کت افتادم سرم رو از دستم کندم و با دو از اتاق بیرون اومدم که یهو پرستار اومد و گفت :شما چرا بلند شدید به استراحت نیاز دارید لیدی:یهو سرگیجه گرفتم و دیگه چیزی نفهمیدم

خب دیگه بسه 😑 شمارو با کلنجار رفتنتون سر اینکه چه بلایی سر کت اومد تنها میگذارم😐💔 میدونم سر اسلاید اول از هیجان ترکیدی عزیز جان منم همینطور بودم طبیعی است😐😆 اسلاید بعد شرایط هست

شرایط :۱۰ کامنت و ۱۰ لایک و ۲۰ بازدید بزن بعدی خیلییییی مهمههه

نتیجه چالش داریم