
ممنون از ناظر گرامی عزیزم لطفا این پارت رو هم منتشر کنید

دیگه روی لباش لبخند نبود، چشماش هر روز خیس از اشک بود. بعد از تهیونگ به کی تیکه میکرد؟ اصلا میتونست بعد از اون عاشق بشه؟ ( به خدا که نه🥲) روی شن های داغ ساحل نشست، وبه جای خالی کنارش نگاه کرد. یک سال پیش بود همینجا باهم اومده بودن و کرمای شبتابو تماشا میکردن میخندیدن.. خوشحال بودن .. کلی بهشون خوش گذشت. ولی غیر قابل باور بود،تهیونگ بهش قول داده بود، که هیچوقت ترکش نکنه💔 با هق هق گفت +اما تو..قول داده بودی...خیلی..خیلی بد قولی دختر زانوهاشو توی بغلش جمع کرده بود و بلند بلند گریه میکرد. ته ازش قول گرفته بود که، ترکش نکنه ولی خودش،زودتر ترکش کرد با پشت دست اشکاشو پاک کرد، و بدن ضعیف شدش رو بلند کرد.
کفشاشو دستش گرفته بود و آروم آروم قدم میزد... یک سال بود که تموم سلول هاش تقاضای ته رو میکردن، و اون فقط منتظر یه معجزه بود..معجزه ای که ته کوچولوش دوباره برگرده و غر بزنه... اصلا تا ابد غر بزنه..فقط برگرده..مهم این بود که فقط برگرده.. کار هرشبش گریه کردن بود اون بیماری قلبیِ لعنتی تهیونگ رو ازش گرفته بود🥺 (زبونم لال) وقتی پسر اون روز بطور باورنکردنیای دوباره به زندگی برگشت، فکر میکرد که دیگه تا ابد میتونن کنار هم بمونن ...

اما همه بیخبر بودن از اینکه تهیونگ از درون درحال درد کشیدن بود ..و وضعیتش داشت وخیم تر میشد نتیجهش هم شد ترک کردن سویون برای همیشه .. بجای تا ابد کنارش موندن !! دیگه توان راه رفتن نداشت، تنها امید زندگیشو از دست داده بود. تنها دلیل خنده هاش... 📌دارم میمیرم از بغض🥲 روی زانوهاش فرود اومد و فریاد کشید +چـــراااا؟؟ تو به من قول داده بودی کیـــم تهیونگگگ....قــول داده بـــودی تُن صداش پایین اومد، ریز ریز هق هق میکرد +قول داده بودی...قول... مشتشو داخل شن ها فرو برد با عصبانیت بهشون چنگ میزد...با صدای تحلیل رفته از ته ته گله میکرد... +تو...به من قول...قول داده بودی...تو خیلی بد...بد قولی تهیونگ..خیلـــی بد قــول... *تهیونگ* تنها اسمی بود که تو قلبِ دختر حک شده بود...🙂

چه جوری میتونست بدون اون زندگی کنه؟ چه جوری اون خاطره های شیرین رو فراموش کنه؟؟ چه جوری میتونه اصلا ته فراموش کنه؟ مگه ادم میتونه زندگیش رو فراموش کنه؟؟ میتونه نفسِ شو فراموش کنه؟ فراموش کردن نفس مگه برابری با مرگ نیست؟؟ تهیونگ دلیل زندگیش بود دلیل نفس کشیدنش دلیل خوشحالیش دلیل بودنش... و حالا با نبودنش اون میتونه مثل ادامای اطرافش شاد باشه؟ +این امکان وجود نداره🙂💔 📌نظراتتون رو میخونم💜
پایان .......

حستون چی بود؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چراااااا😫😢😢😢😭
گلم ترانه لطفا برای تحویل جایزه به نظرسنجی من برو
خیلی قشنگ بود اما واقعا آدمو افسرده میکنه
مثل موزیک ویدئو RAN بی تی اس من به مدت دوماه افسرده شدم
ببخشید دیگه این داستان از اول قرار بود یه فیک غمگین باشه متاسفم بازز ممنون که داستانو خوندی
نه اما قشنگ بود من بیشتر داستانهایی رو میخونم که خیلی غمگین باشه
ناراحت شدممم💔
داستانت عالی بود😗🌷
کاش تمام نمیشد💖
ببخشید که تموم شد ولی میخوام یه داستان دیگه رو از ۲۴ اسفند شروع کنم به نوشتن الان نتم داره تموم میشه واسه همون نمیتونم زیاد تو تستچی باشم
چه خوب
اشکالی نداره😘🎀
وای خدا منو بکششششش عررر 💔 آبجی عالی بود 💔⚰️
خیلی خوب مینویسییییییی
ولی داستانای طولانی تر بنوییسسسسس✊😌
عالییییییی خیلییی باحال بووود
اوم مطمینی ؟
اره....../:
بچه نظراتونو بگید دیگه منتظرماا
وا😐
مرد؟😐
آره
ته چیشددددد
بر اثر بیماری قلبی تهیونگ عزیز در گذشت 🖤🖤
شوهرمو چه کردیییییی
الان با چه امیدی زندگی کنم 🥲🥺
یه داستان میخوام بخونم افسرده شدم
پیشنهاد بدین 💜🥺