خب سلام دوستای گلم پارت ۱۱ داستانم هست امیدوارم لذت ببرید ..... ناظر جان عزیزم لطفا لطفا منتشرش کن 😘
کیاراد : نگار رو دیدم که روی زمین افتاده بود داشت از سرش خون میومد همه بالای سرش بودن ولی کسی کمکش نمیکرد یهو این موسوی رو دیدم که اومد بالای سرش و ....... ( امیدوارم خودتون متوجه بشید چون بخاطر اینکه منتشر کنن دیگه نام نمیبرم 😇 بیا ناظر ببین چقدر همکاری میکنم 😌 ) با دیدنش انگار آتیش گرفتم دلیل کارهام رو نمیفهمیدم حتی دلیل اینکه الان با این حال اینجا بودم رو هم نمیفهمیدم به سمت نگار بدو بدو رفتم و بالای سرش وایسادم موسوی رو به شدت پرت دادم جوری که خودش هم تعجب کرد ........... خانم نجم ؟؟؟ خانم نجمممم ؟؟؟ نگاااااااااارررررر ؟
هرچی صداش میزدم پا نمیشد دستام یخ کرده بودن و این موسوی هم ول کن من نبود .
موسوی : کیاراد اگه نمیتونی برو اونور خودم میدونم چکار کنم .
کیاراد : صدرا ( اسم موسوی ) لطفا ولم کن من همینجوری حالم خوش نیست تو بدترش نکن .
کیاراد : نگار و برداشتم و گذاشتم روی صندلی ها تا اورژانس برسه _________________
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
عالییییی بود😁
تشکر گلم
عالییییییییییییییییییی
خیلی ممنون 🥰
عالی
میگم کی پارت بعدی را میزاری😁
معلوم نیست شاید هفته بعد شروع کنم
باشه مرسی منتظرم هرچه زودتر بزاری چون خیلی خوب مینویسی
عالیییییی
معرکه بود (◍•ᴗ•◍) ❤
خیلی ممنونم روژانی 😁
(◠‿◕) خواهش
عالی
مرسی 😁