❤new life❤زندگی جدید❤پارت¹⁴🥺

صللللمممم

صلم خوبین؟؟ حمایت هاتون خیلی کم شده و من هم نتونستم پارت ¹⁴ رو زودتر بزارم ولی اشکالی نداره من این پارت رو گذاشتم لطفا حمایت کنید دیگ🧚🏻‍♀️لایک پلیز❤ کامنت پلیز✉✏📍خو بریم برا داصتان🎆

و بلد ببخشید اینم یادم رف بگم🔮♥️من نمیتونم این پارت رو زیاد بنویسم و کم مینویسم و پارت ¹⁵ رو هم سعی میکنم زودتر بزارم چون درسا سخت شدن و من نمیتونم زود بزارم🥺🧚🏻‍♀️خو بسه زیادی حرفیدم این دفعه دیگ بریم برای داستان😁🤭😐

از زبان آیو=رفته بودم خونه جیمین تا شب رو اونجا بمونم.....وارد خونش شدم.....جیمین رفت توی اتاقش تا لباساشو عوض کنه و منم رفتم روی مبل نشستم تا جیمین بیاد پایین.....جیمین اومد پایین....جیمین:عاا آیو من میرم آشپزخونه تا غذا درست کنم تو هم اگه دوست داری میتونی خونه رو دید بزنی😁 آیو:اها باشه حتما الان میرم....جیمین رفت آشپز خونه و منم کنجکاو شدم و رفتم خونه رو دید بزنم اول رفتم توی اتاقش.....اتاقش بزرگ بود یه تخت هم توش بود که تخت اصلا یه نفره نبود اینقدر بزرگ بود که سه نفر میشد روش بخوابن.....😁😁😁....بعد از اتاقش رفتم کل خونه رو دیدم خیلی طول نکشید همه جای خونش رو دید زدم و دوباره رفتم روی مبل نشستم که از گوشیم پیامک اومد....دیدم.....صبر کن صبر کن کجا؟ لایک کن دیگ♥️

دیدم شین هه خانوم پیام داده(مکالمه ی شین هه و آیو) شین هه:صلام آیو خوبی؟ حوصلم پوکید چیکا میکنی؟......آیو:به به صلام شین هه خانوم اره عالیم تو خوبی؟؟چرا؟ من هیچی تو چیکار میکنی؟؟......شین هه:هعیی بد نیستم هیچ ولش نشستم گوشی دستمه خو بگو ببینم شیطون جیمین کجاس؟؟.......آیو:اها م.ن.ح.ر.ف. جیمین آشپزخونس....شین هه:اها اوکی کاری نداری؟ من برم بخوابم خستم.....آیو:خیر برو بخواب باعی👋🏻👋🏻👋🏻.......شین هه:شب خوش باعی👋🏻👋🏻👋🏻.......بعدش گوشی رو خاموش کردم و رفتم آشپزخونه که با صحنه ایی که مواجه شدم جررر خوردم😳😳😅😅😅😅😅🤣🤣🤣🤣🤣😂😂😂😂😂😂

لایک♥️

کامنت✉✏📍

ادامه نتیجه هص🤭😐😉🥺🧚🏻‍♀️