سلام بچه ها امیدوارم حالتون خوب باشه ... من این پارت رو قبلا گذاشتم و رد شد راستش دیگه نمیخواستم بزارم ولی دلم نیومد واسه همین دوباره گذاشتمش ... بریم .. راستی یادم رفت ناظر تو هم راه بیا دیگه 🥲
نگار : دینگ ....... دینگ ........ دینننننننگگگگگگگ ای خدا من چه گناهی کردم که باید به این روز بیوفتم 😭😭😭 باز دانشگاه باز گودزیلا بازززززز یادم رفت حالا بقیه اش رو بعدا میگم 😶 توی خونه ما هنوز جَو سنگینه بابام از آراد ناراحته آراد هم که خوش به حالش از صبح میره سر کار شب برمیگرده ولی خب خداییش دلم براش سوخت 🤔 دست و روم رو شستم و موهامو شونه کردم لباس مِباس و همه چی رو آماده کردم رفتم پایین صبحونه بخورم که برم .......
چون جَو خونه سنگین بود مثل همیشه نبوديم حالا مثلا این سارا خانم طلا بود نه والا اینا چرا انقدر غصه میخورن 😒
( راوی : شاید یه چیزایی هست که شما نمیدونی نگار خانوم 😏 )
نگار : شاید 🤔 ........بعد خوردن صبحانه سریع رفتم سوار سرویس شدم که هانیه هم اومده بود ...
هانیه : سلام نگار خانوم عزیز دلم چطور مِطوری 😍 .
نگار : خوب کَبکِت خروس میخونه 😑 .
هانیه : چرا نخونه گلم .
نگار : اه اه اه حالم به هم خورد 😐 .
هانیه : برو بابا اینو ولش کن کارت دانشجویی که آوردی ؟
نگار : یا استخودوس باز دوباره یادم رفتتتتتتتت 😱 الان کی از دست این کریم فرار کنه 🥶
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
از دست نگارررررر😂😁❤🙌🏻
عالیـــــــــ بود❤❤❤🙌🏻
منتظرم زود
داستانتو خیلی دوست دارم چرا نمیزاری
میزارم دیگه گلی
چرا نذاشتی میخوام ببینم چی میشه
تو بررسی یا نذاشتی هنوز
نه فردا میزارم
زودتر بزار
یا ابولفضل مردم انقدر نوشتم 😅
عالی مینویسی
مرسی
چرا جای حساس کات میکنی
غلط کردم 😐
زود تر پارت بعد رو بزار بدووووو
من طاقت ندارم
باشه باشه 😁
عالییییییییی بود😁
انگار ناظر ها هم بیماری ممد رو گرفتن هی بلدن ادم رو اذیت کنن😐💓
مرسی گلم ❤
دقیقا راست میگی 😬
از دست این نگار 🤣🤣
کم کم داره منو یاد دلقک بازی های خودم تو مدرسه میندازه
هیی آره راست میگی ها 😅