داستان جدید بدون هم این داستان رو مینویسم هم عشق شیرین ☺️
«صدرصد اول بالا رو بخون😍»(شروع داستان از جایی شروع میشه که آقای کبوتر ۷۲ شکست خورد و مرینت چتر رو میخواست بده آدرین آدرین قبول نکرد پس در نتیجه از جایی شروع میشه که مرینت داخل خونه هست و لالا تشریف داران☺️)از زبان تیکی:از وقتی مرینت نگهبان شده رفتارش عجیب شده اصلا مرینت قبلی نیست که شاد بود دلم میخواست کاری کنم تا مرینت دوباره بشه مرینت قبلی ولی این کار کار من نیست کار گربه سیاه هست😕آروم جوری که مرینت نفهمه رفتم خونه ی آدرین آدرین خواب بود🙁پلگ رو بیدار کردم گفت:حبه قند میشه بزاری من و کممبر عزیزم بخوابیم؟گفتم:پلگ میشه آدرین رو بیدار کنی باهاش کار دارم😢 گفت: باشه فقط بزار این کممبر رو خورم😋بعد کممبر رو انداخت هوا و درسته غورت داد😬بعد آدرین رو بیدار کرد از زبان آدرین:پلگ بیدارم کرد گفتم:چی میخوای پلگ این موقع شب؟ گفت:حبه قند کارت داره😐از زبان تیکی:داشتم گریه میکردم به آدرین گفتم: سلام آدرین ببخشید بیدارت کردم میشه کمکم کنی؟😢با مهربونی تمام گفت:چی شده تیکی؟😟 گفتم:
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
آبجی من ناظر شدممم
😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍
❤️❤️❤️❤️❤️
اگه کسی ناظر هست پارت ۸ عشق پرماجرا رو منتشر کنه
آبجی پارت های که میزاری رو همیشه ساعتی که ثبت میکنی بزار من دوازده باید همیشه بزارم تا منتشر بشه
اها باشه مممنون
خواهش میکنم😊❤️
عالی بود
مرسی عزیزم 💓
عالی عالی عالی عالی عالی بچه از هر انگشتش صد تا هنر میباره
مرسی عزیزم 😍
عالی بعدی.
امروز میزارم😉ولی فردا منتشر میشه