
خوب میدونم خیلی ناراحت میشین ولی پارت اخره. رمانی هم تو نظرم نیست و فک مبکنم بیشتر تک پارتی بدم بیرون. و یه اهنگ غمگین بزارین طرفدارای بیلی ایلیش یا lovely یا happier than ever رو گوش بدن بلینکا stay یا gone (رز) سولوی جیسو اسمش یادم رفته اونم خوبه خوب بریم سراغ اینکه بفهمیم بنجامین واقعا کیه. . خوب بریم اداره. میدونم جای بدی کات کردم ولی این پارت مرینت رو میکشم. کسی که مرینت رو *واقعا* دوست داره هم کسی که مرینت رو کشته رو میکشه و... دیگه نمیگم. :: رفتم تو دفتر ادرین. گفتم ادرین...//چیشده خانم دوپن چنگ؟ //ادرین نکن دیگه // ادرین نه اقای اگراست // بس کن //امروز از اداره میرم. از شهر میرم. از کشور میرم. میخوام برم امریکا. جایی که خودتو بکشی هم نتونی بری. // ادرین بس کن / دستم رو دور گردنش حلقه کردم و سرم رو کزاشتم زیر گردنش با بغض گفتم. از اداره نرو لطفا😭 ادرین نرو😭😭😭😭😭😭😭😭 // دوپن چنگ. کسی که جلوی یه غریبه به من گفت همکار. حتی نگفت دوست. من حاضر بودم خودم رو بکشم برای تو. ولی تو چی؟ // گفتم که دست از سذم برداره. هلم داد و خورد به دیوار.
کمرم رو گرفتم خیلی درد داشت رفتم جلوی ادرین و یه سیلی زدم به صورتش. طوری که گردنش کج شد یقش رو گرفتم و بلندش کردم گفتم منم حاضر بودم خودمو برات فدا کنم. میدونی بنجامین کیه؟ جاسوسی که ماموریتش کشتن توعه. میفهمی؟ بغ.ش کردم و گفتم نمیخوام علاوه بر مامان بابام تورو هم از دست بدم ادرین لطفا😭 (ادرین ببین. اگه با مری اشتی نکنی بنجامین رو میار وسط جفتتونو بکشه) دستی روی کمرم حس کردم. فهمیدم اونم منو بغل کرده. ت چشماش نگاه کردم. (💏) از زبان بنجامین. چاقوم رو برداشتم تا قال قضیه رو بکنم. در اتاق ادری رو که باز کردم بی اعتنا به صحنه رو به روم چاقو رو در اوردم و زدم تو کمر مرینت. مرگ مرینت به ادازه کافی برای ادرین وحشتناک هست که خودشو بکشه. از زبان مرینت. خون از دهنم در اومد. فهمیدم بنجامین کار خودشو کرد. گفتم. خدایا شکرت. حالا تا اخر دنیا مامانم رو دارم بابام رو دارم و میتونم ادرین رو ببینم. همه چی رو دارم. از زبان ادرین مرینت خونی افتاد رو زمین با بی اعتنایی پاشدم و عصبانی تفنگم رو برداشتم. پنج تا گلوله حروم اون عوضی کردم
به سمت دفترم رفتم. مرینت رو دیدم. فریادی از ناراحتی کشیدم کل اداره جمع شدن. داد زدم اون بنجامین حرو.زاده میخوام جنازشم بکشم. میخوتم بکشم. میخوتم بکشمممممممممممممممممم تمام نازاحتیم رو با فریا هام و گریه خارج کردم امبولانس مرینت رو به درمانگاه اداره برد و بعد از ۵ ساعت .....
دکتر از اتاق عمل بیرون اومد گفت. تسلیت میگم. از چیزی که گفت ثلبم تیر کشید. وارد اتاق عمل شدن پرستار ها دداشتن روی صورت مرینت رو میپوشوندن. رفتم نزدیکش زمزمه کردم. نه... نه.. نههه... من هنوز به اندازه کافی تو اقیانوس چشماش محو نشدم. من به اندازه کافی براش خوب نبودم. من عذابش دادم.
از زبان مرینت. چیز ببخشید روح مرحوم مرینت. وارد مغز ادرین شدم و تونستم باهاش اذتباط بگیرم. گفتم. ادرین. اره منم روح مرینت ام. تو به اندازه کافی برای من خوب بودی. تو عشق من بودی. خوشحالم که مردم. لازم نیست تلاشی برای اومدن پیش من بکنی. خودم هر شب میام تو خوابت نارحات چیزی بنباش که یهو فهمیدم روح ادرین هم پیشمه. از روحش پرسیدم. سکته کرد؟ // اره // اها اوکی بریم مراسم ختم 😂😂😂
خوب این رمانم تمو شد میدونم زدم تو ذوقتون ولی دیگه دیگه.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییی بوددد
واقعا گریه کردم
رمانت عالی بود فقط برو به تست آخر کاربر✨ Moon✨ باهات صحبت کرده
داشتم گریه میکردم بعد که دیدم آدرین سکته از خنده غش کردم جوری که صورتم خیس آره اصلا یک چضعیه
😂😂😂
😐😐ابن چه پایانی بود😐یک ساعته هنوز مغزم لود نکرده😐
وقت کردی به داستان منم سر بزن
هیییییییی
باشه اشکالی ندارد
خییییلی خوب بود
لطفا داستان بعدی رو زود بذار
عجیب غریب بود میدونی پایان خوش داشت بهتر بود
همیشه پایان خوش خوب نیست
الکی گفتم
میدونم مخصوصا تو دنیای ما ولی داستان ها فقط از واقعیت ریشه میگیرن لازم نیست کاملا بر اساس این باشن به هر حال عالی بود
شما کاملا درست میگید از ریشه واقعیت ساخته شدن😐