
این پارت کمه چون پارتای بعد هیجاتیه و واسه این قسمت ایده های مغزم ته کشیده😂😹😐💔
یه لحظه یاد قدرتم افتادم.جیغ جیغو بودن😂. تا تونستم جیغ و زدمو حاکماثو صدا زدم حاکماث و اون همکار زشت و رو .م.خ.ش اومدن اما قیافشون یه جوری بود انگار رو کلشون آب یخ خالی کردن دیگه بوی دماغ سوخته ایم که میومدو نگم. حاکماث با صورتی پوکر گفت:چته چرا جیغ میزنی؟ لیدی:برای اینکه بیای اینجا بفهمم چرا اینجاییم. چرا کت زخمیه و چرا بیرون از سلول منه؟ چه بلایی سرش آوردی؟کی آزادمون میکنی؟ اینجا کجاست؟چی ازمون میخوای؟
حاکماث:آروم آروم... کامپیوترم با این سرعت نمیتونه جواب این همه سوالو بده. بعضی سوالاتم مسخرست.اینجایین چون دوتا قهرمان مزاحمین.زخمیه چون میخواست ازت محافظت کنه کنارت نیست چون زیادی پررو بازی درآورد زمان آزادیتونم وقتیه که معجزه گراتونو تحویل بدی و تنها چیزی که میخوام جونتون به علاوه ی معجزه گراست. کت با صدای آروم و ناله وار گفت:دریت باهاش حرف بزن.نمیزارم بهش آسیب بزنی هرکاری بخوای خودم انجام می...دم.. بعد سرفه های بلندی کرد دست خودم نبود بغضم ترکید.التماس وار به حاکماث گفتم:التماست میکنم باهاش کاری نداشته باش. اگه معجزه(هق هق)گرا رو(هق هق)میخوای عادلانه ازمون بگیر(هق هق) این درست نیست که ما اسیرو تو آزاد باشی(هق هق)اون وقت بجنگیم.
حاکماث:بهت نیم ساعت وقت میدم.کتو میارم پیشت اما بعد از نیم ساعت میجنگیم اگه تو بردی همه ی معجزه گرایی رو که دارم بهت میدم اگه من بردم شما دوتا معجزه گراتونو بهم میدین. هنوز گریه میکردمو با سر حرفشو تایید کردم. کتو آورد پیشم و دستو پامونو باز کرد دست خودم نبود به سرعت جت پریدم پیش کت و محکم بغلش کردم(این اولشه فعلا خوش باشن چند دقیقه دیگه جنگ دارن😆دیگه چیکار کنم دلم به رحم اومد😌😎😜). اشکایی رو ریختم که خیلی وقت بود خشک شده بودن.احساساتی شدم نگرانی عجیبی داشتم. قلبم با سرعت نور میکوبید انقدر محکم که انگار میخواست همین الان از جاش درآد. قطعا از نگرانی بوده چیزی جز این نیست(آره جون خودت.نگرانشی،بغلش کردی،بخاطرش غرورتو شکستی،گریه کردی و به حاکماث التماس کردی اینا چه نشونه ای داره مری خانم؟ مری:نگرانی دوستانه من:😐💔دیگه من تلاش کردم ولی نمیشه پس به لحظات لیدی نواری نمیرسیم😈😜) کت منو از خودش جدا کردو نگاهی نگران بهم انداخت
(میریم پیش آدرین) از زبان آدرین(کت) نگرانش بودم نگرانی وصف ناپذیری داشتم. کفشدوزک با اون ابهت بخاطر من غرورشو شکستو به حاکماث التماس کرد و به یه جنگ سخت تن داد.شاید از دستش ناراحت بودم اما هنوز دوسش دارم ببخشید اگه کم بود به جاهای هیجانی داریم میرسیم و ایده های زیادی رو باید تو وقت مناسب پیاده کنم😉 چالش:ماه تولدتون رو بگید خودم:آبان😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ج چ: شهریور
💙💙💙💙💙
ج چ = فروردین
ج چ :تیر
چ: مرداد
خب دیگه همین الان پارت بعدو گذاشتم تا ساعت ۱۱ دیگه حداقل منتشر میشه البته اگه ناظرا تنبل نشن.😂😹
منتظر پارت بعد باشید😉😊
عالییییی پارت بعدی زود بده😌😶😂
ج چ : اسفند ❤
ممنون.
چشم الان میزارم براتون😀
دی
دی ماهیا آدمای جذابی هستن😊
مرسی عزیزم💝
عالیییییی بود
جچ:خرداد
ممنون🌷
وای عالی بود من تازه رمانت رو خوندم و خیلی عالیه🥺🦋✨
خسته نباشی🐇🍡
ج. چ:مرداد🎈
ممنونم امیدوارم از اینجا به بعد رو هم دوست داشته باشی☺😊
متعمینم دوست دارم عالیه💛
چه عالی عزیزم