مثل همیشه بجای گوش دادن...... به حرف های معلم از پنجره به بیرون نگاه میکرد......محو آسمون بود که با ......ابر های مخملی پوشیده شده....و با تابیدن نور خورشید.....مثل ابر های پفکی طلایی بودن...در همون زمان دختری رو دید...که باد موهای قهوه ای رنگش رو...نوازش بار تکون میداد....اون منظره جذابیت خیلی خاصی داشت
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
30 لایک
عرررر هقققق واییی 🥺🥺🥺
پارتتت بعددددد
داستان تهیونگ کجا رفت
عالی بود💜✨
وایییییی پیدات کردمممم ، نمیدونم منو یادت میاد یا نه ولی من تو رو یادمه 🥲 خیلی دنبالت گشتممم 🥲 ولی الان پیدات کردم 🥳 نویسنده داستان لطفت نمیر و عشق عجیب مافیا 🥲😁🥳
عالیییییییی بود بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم
۰
۱
۲
۳