شرمنده دیر شد نمیدونم چطوری خوابم انقدر طولانی بود دو تا تست شد 😐😁 نظر تو رو خداااا منتشر کن خصوصی هم نکنننن
تا اینجا پیشرفتیم که اومدن تو ویلامون
ادامه
توی خواب از ترس اینکه نامجون بزن جهیزیه مامانمو بشکنه پشتم میلرزید بدجور=|
رفتیم داخل، اول یه توضیحی درباره ویلا بدم:
اینطوری بود که یه هال خیلی بزرگ داشت و یه دست مبل راحتی خیلی خوشگل توش بود و رو دیواراش قاب نقاشی های من و دوستم بود
کلا تجملاتی نبود،شیک بود.
نامجون لحظه ای که وارد شد همون اول سرش خورد به اویز بالا در ورودی اون بدبخت پخش زمین شد =| #اولین_تلفات
وقتی رفتیم تو ، سگ یکی از دوستام فوری پرید بیرون اسمش تانی بود (اسم واقعیشم تانیه تخیلی نبود اسم ، چون اون دوستم تهیونگ لاوره اسم سگشو مثل یونتان گذاشت=|) خیلی هم به یونتان شبیه بود ، تهیونگ فوری رفت با اون مشغول شد...
جین هم فوری رفت جلو اینه قدی مون شروع کرد قربون صدقه رفتن برا خودش : بمیرم برا خودم امروز انقد شوک بهم وارد شده ابرو هام کج شدن! (خداییش این خواب بود من دیدم؟)...
یونگی رو دریافتم در حالی که روی تختم ولو شده بود
تو یک دقیقه خوابش برد!!!!!!!!!!!
نامجون خیلی عذاب وجدان داشت به خاطر آویز، به هوسوک گفته بود بیا کنار من وایسا دستامو بگیر نزنم چیز میزارو بشکنم!
خلاصه اینطوری بود که وقتی نامجون تابلوهای ما رو دید میزد هوسوکم نامجونو تحت نظر داشت =|
جیمینم که از همون اول پاش گیر کرده بود به صندلی =| (قشنگ توی خوابم جنگ جیمین با صندلی رو دیدم)
و جونگ کوک...
داشت سعی میکرد همزمان با وزنه برداری پارچ شیرموز هامونو تموم کنه!!!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
خیلی خوب بود😃
💜