معرفی داستانم عشق شوکه کننده

های گایز این اولین داستانی هست که من می‌سازم امیدوارم خوشتون بیاد اگر دوست داشتین بگین مارت بعد بزارم یا نه

من ا/ت ام چند روز دیگه میرم تو ۱۹ سال و وضع مالیم هم خوبه و آرمی ام با اینکه وضع مالیم خوبه اما تا به حال نتونستم به کنسرت بی تی اس برم و فقط صدای اعضا رو گوش میدم و نه موزیک ویدیو هاشون رو یعنی قیتفشون رو نمیشناسم

از زبان ا/ت امروز زود از خواب بلند شدم تا پروژه ی دانشگاهم رو انجام بدم تقریبا باید به دانسته های پزشکی اضافه کنم چون من دانشجوی پزشکی ام . امروز میخواستم پیاده به دانشگاه برم چون واقعا حوصله ی رانندگی نداشتم .

داشت بارون میومد و من عاشق بارون بودم اما چون داشتم میرفتم دانشگاه نمیشد که خیس باشم برای همین چتر رو همراه خودم بردم . زمین به خاطر بارون لیز بود و همه جا خیس خیس شده بود من سرم رو به زمین بود هیچ چیزی نمیدیم.

سرم پایین بود که یکدفعه صدای نزدیک شدن یک ماشین رو شنیدم با خودم گفتم حتما داره طرف خیابان رو به رویی میره دقت نکردم اما یک دفعه نفهمیدم چی شد پخش زمین شدم .از زبان نامجون وای جونگ کوک چیکار کردی مگه بهت نگفتم بیخیال شو بزار پیاده بریم خرید چرا به حرفم گوش نکردی حالا چیکار کنیم . جونگ کوک با گریه :ببریمش بیمارستان لطفا