10 اسلاید چند گزینه ای توسط: Teahiung انتشار: 4 سال پیش 621 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام.همین دیگه😑😂بریم سر داستان
خب آنچه گزشت این بود که تهیونگ بهم گفت کوکی عاشقمه و میخام کاری کنم به عشقش اعتراف کنه .خب میگین چرا قبول کردم🤨
چون منم از اون خوشم میومد😊
نشستیم داشتیم غذا میخوردیم که تهیونگ بلاخره گفت .
تهیونگ: بچه ها میخام امروز یه اعترافی بکنم.یکمی خجالت میکشم .ولی......م...من ........عاشق آلوینا شدم☺
من تو دلم: خوب نقش بازی میکنی تهیونگا😂
یه دفعه کوک غذا پرید تو گلوش .
کوکی: تو چی شدی تهیونگ😳😦
تهیونگ: عاشق.....آلوینا😄
تا آخر غذا کوک داشت با غذاش بازی میکردو تو فکر بود.منو تهیونگم داشتیم نقش بازی میکردیم.
تهیونگ: آلوینا لطفا امروز بیا باهم قرار بزاریم
من: خب ....ام .....باشه...☺😊💜
تهیونگ : اول بریم شهر بازی بعد بریم کافی شاپ .
خوبه ؟ بعدم هرجا تو دوست داشتی
من: عالیه.
کوکی اخماش تو هم رفت.فهمیدم واقعا دوسم داره .
ولی اگه منو میخاست باید اعتراف میکرد.😌
من رفتم یه لباس شیک و خوشگل پوشیدم تا چش کوک در آد .😁😂بعدم یکم آرایش کردم و رفتم جلو در .در زدم کوکی درو باز کرد.
ولی بدون هیچ حرفی رفت
کوکی: تهیونگ بیا با تو کار دارن.😞
قیافش خیلی پوکر بود.دلم سوخت .میفهمیدم شکست عشقی چیه .حتما الان همچین حسی داره.
من به تهیونگ یه چشمک زدم .بعد گفت بیا تو بشین تا آماده شم .منم رفتم تو .نشستم رو مبل کنار کوکی.
من: کوکی تو نمیای
کوکی: نه .فضای دونفرتونو خراب نمیکنم .خوشبگذره.
من: هر جور راحتی
تهیونگ اومد .منم برای اینکه حرص کوکیو در بیارم دستمو گذاشتم تو دست وی.
بعد باهم رفتیم بیرون ولی فقط رفتیم پارک 😑
چون واقعا نمیخاستیم قرار بزاریم که .
تهیونگ: واقعا ینی میشه که اعتراف کنه؟ براش نگرانم .نباید راز به این مهمی رو تو دلش نگه داره.
دوست دارم برادرم مستقل بشه و دیگه خجالت نکشه .
سردت نیست ..هوا سرد شده.
من: آره خیلی .....سرده ..🥶
وی: بیا کاپشن منو بپوش
من: ولی خودت سردت میشه
وی: نه بابا الان بر میگردیم زود.
من: باوشه.
از زبان کوک: وقتی رفتن .رفتم تو اتاق و در و قفل کردم .بی اختیار گریم در اومد .ینی انقد عرضه نداشتم که یه اعتراف ساده بکنم.همیشه تو زندگیم از بقیه عقب بودم.خوشبحال تهیونگ .راحت اعتراف کرد .اگه من الان اعتراف کرده بودم جای تهیونگ بودم.فهمیدم .منم اعتراف میکنم .اونم مجبوره بین منو اون یکیو انتخاب کنه .ولی اگه اونو انتخاب کنه چی.اشکال نداره حداقل گفتم که دوسش دارم 🥺
وقتی برگشتن دیدم کاپشن وی رو پوشیده .تهیونگ حتما کلی جنتلمن بازی در آورده ☹😒
من تو دلم: آقای جئون جانگ کوک مثل اینکه نمیخای اعتراف کنی .پس بچرخ تا بچرخیم .
شب شده بود .دیگه عادت داشتیم یا اونا میومدن یا من میرفتم پیششون.اومدن اتاق من .هر کسی مشغول یه کاری بود.تهیونگ اشاره کرد بریم تو بالکن که باهم بازم نقشه بریزیم
تهیونگ: به احتمال زیاد الانم کوک داره از دور نگامون میکنه بیا مثلا من دستمو رو شونت میزارم
تو سرتو بزار رو شونه من.
منم سرمو گزاشتم رو شونش .ولی نفهمیدم چی شد چشام سنگین شد خوابم برد.
از زبان کوک: اونجا رفته بودن تو بالکن .حتما داشتن باهم حرفای عاشقانه میزدن .وقتی سرشو گزاشت رو شونه تهیونگ دیگه اعصابم خورد شد.
بعد یه مدت دیدم تهیونگ آلوینا رو بغل کرده آورده داخل .مثل اینکه خوابش برده بود.
کوکی:خب بیدارش میکردی.چرا بغلش کردی.
وی: چون نمیخاستم بیدارش کنم نگا چقد کیوت خوابیده.
تهیونگ آلوینا رو میزاره رو تخت و پتو میکشه سرش.
تهیونگ: بچه ها ما دیگه بریم .
شوگا: ولی تنها نباید بزاریمش یکی پیشش بمونه بهتره.
تهیونگ: کوکی تو از همه کوچیکتری پس نمیتونی قبول نکنی .امشب تو اینجا بمون که تنها نباشه .
من خیلی خستم .نگو که قبول نمیکنی.
کوکی: چ...چپییی.....م...من .
تهیونگ: آره دیگه .همین یه شب .بیدار بشه ببینه تنهاست میترسه .من میشناسمش .
کوکی: اوکی
همه رفتن.کوکی موند .یکم بیدار موند و بعد همونجا کنار تخت خوابش برد.
آلوینا: صبح که بیدار شدم دیدم کوکی کنار تخت تکیه داده و خوابش برده .آخی چه کیوت بود آروم یه بالش گزاشتم رو زمین و سرشو گزاشتم رو بالش .
پتو هم روش گزاشتم .بعد رفتم که صبحانه آماده کنم.کلی چیز خوشمزه درست کردم و بعد رفتم پیش کوکی تا بیدارش کنم.
من: کوکی.......کوکی......کوکی بیدار شو صبحه .
بلند شو صبحانه بخور.
کوکی: ها......چیه....صبح شده.....یاااااات.تو کی هستی .....وای توییی سکته کردم .من اینجا چیکار میکنم.
من: وای چقد سوال میپرسی بلند شو دیگه .
کوکی تو دلش: وای چقد خوبه آدم با صدای آلوینا از خواب پاشه .چقده مهربونه .حتما الان بهش میگم.
کوکی: واو همه اینارو خودت درست کردی.خوشمزست چقدر .
من: آره.ممنون.
کوکی: آلوینا .....میشه یه چیزی بهت بگم.
من تو دلم: لحظه موعود فرا رسید.😂
کوکی: ام...خب.....هیچی ولش کن.
من:😑🤦🏼♀️
بعد به کوک پیشنهاد دادم بریم تو حیاط یکم قدم بزنیم .اونم قبول کرد
تو حیاط
کوکی: آلوینا من الان برمیگردم .
منم به راهم ادامه دادم یهو یه نفر از پشت بغلم کرد.
کوکی: آلوینا دوستت دارم .اینو گل رو از من قبول کن فعلا بعد باهات به طور رسمی خواستگاری میکنم
من: اولن این علفه😑🤦🏼♀️دومن .باید به بقیه اعضا هم بگم. سومن میدونستم
کوکی: نه نه نه .لطفا به تهیونگ نگو.از کجا میدونستی .
من: بماند .از تهیونگ خیالت راحت باشه .
رفتیم بالا .در زدم تهیونگ با چشای خواب آلود اومد جلو در .تهیونگ: دستت تو دست عشق من چیکار میکنه.
من: تهیونگ نقش بازی کردن بسه تهیونگ: اِ جواب داد.😃
من: آره اعتراف کرد.بعد دیدم همه با خوشحالیو خنده دارن میان سمتمون.
کوکی: پس همه اینا نقشه بود 😠میکشمت آلوینا .
من: بعد میخای با کی ازدواج کنی که😂
کوکی: چقد تو رو داری
همینطور این میدوید میخندید و منم از دستش فرار میکردم .رسیدیم به پله ها داشتم نیدویدم که پام لیز خورد......
این پارت تموم شد.بای تا پارت بعد.
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
خدایا تو این مدت تستچی تست ها رو خیلی دیر منتشر می کنه😭😭
تست منم دو هفتس هنوز منتشر نشده😭😭
🥺🥺🥺🥺
من بی صبرانه منتظر پارت بعدم
دارم میمریم🥺🥺🥺
خیالم تخت شد 😐😐🤚
😂😂
هیچی دیگه هنوز عشق بازی ها شروع نشده از پله ها افتادی مردی 😐😐😐😐
من تو فکرم (من: یعنی مرد😐 نه بابا من که هنوز زنده ام نا سلامتی اون منم 😐
مغزم : خدایا خواهشا من و از دستت این روانی نجات بده الان به جا اینکه من و با کتاب و درس پر کنه نشسته داره با مرد یا نمرد پر میکنه😐
من : از خداتم باشه بی تربیت😐😑 بعدش الان تو هم بشین فکر کن ببین میتونی ببینی بعدش چی میشه😐
مغزم : از اونجایی که من شخصا حوصله ی پر شدن با درس و ندارم کمکت میکنم بریم که شروع کنیم 😆
من: اول که من شخص هستم تو فقط مغزی اصلا شخص نیستی دوم تو که حالت از منم خراب تره 😐😐 مغزم : ................{در حال فکر کردن که مرده یا نه و بعد داستان چی میشه} من : شت 😐😐😐💔💔)
هر روز من در حال کلنجار رفتن با مغزم بعد از خواندن داستانت 😐😂😂😂
زودی پارت بعد رو بزار میترسم با مغزم دعوا کنم ول کنه بره 😂😂😂😂😂😂
پاش فلج شد😐🤨😅😂
وای 😱😱😱😱😱😱
چقدر داستانت عالی بود 😂😂
من تازه شروع کردم به خوندن ولی خیلی باحال بود الانه که از دنیا برم 😂
پارت بعد کی به دستمون میرسه 😁
خیلی ذوق دارم 😁😁😁
جدی خدایی چه رویی داره😂عالی بود حرفی ندارم بی صبرانه منتظر پارت بعدی هستم خیلی خوب بود
💙💙💙💙💙💙💙🤍🤍🤍🤍🤍🤍🤍