
نظرتو حتما حتما کامنت کن

از روی نرده ها افتادم و از درد چشمامو بستم و بعد از چند ثانیه که بازشون کردم، یا حضرت پشم، یعنی چی؟ به خودم نگاه کردم که اون طرف خیابون رو به روی مدرسه کنار سطل اشغال نشسته بودم و در مدرسه باز بود و دانش اموزا داشتن می رفتن داخل. یا خدا خل شدم، یعنی این توهمه یا اون؟ (تصویر تستم یوناست)
خلاصه که بعد از جمع کردن پشم های ریخته شدم خودمو جمع و جور کردم و به سمت در مدرسه رفتم همین که وارد شدم گردنم و دراز کردم تا شاید اون ملکه ی توهمی رو ببینم. نخیر خبری نبود. مدرسست دیگه، حتما از استرس توهم زدم. هی چرا همه یه دوستی دارن و من تنهام؟ خب معلومه چون منو نمیشناسن و بدم نگام میکنن
مستقیم به سمت دفتر مدیر رفتم و فهمیدم که باید به کدوم کلاس برم. همین که وارد کلاس شدم همه بچه ها به سمتم برگشتن و همهمه راه افتاد دبیرمون که یه مرد تقریبا ۳۰ ساله بود ازم خواست که خودمو معرفی کنم. منم که از دیشب کلی تمرین کرده بودم با اعتماد بنفس خودمو معرفی کردم که صدای خوش اومدی های بچه ها بلند شد. اون لحظه چشمم به پسری افتاد که اخر کلاس نشسته بود و کلا محوش شدم اروم و ساکت و خیلی جذاب بود،
با صدای معلم که گفت تو صندلی خالی ردیف وسط بشینم سری تکون دادم و به سمت صندلی سوم که خالی بود رفتم و نشستم که دختری که پشت سرم بود واسم دست تکون داد و خودشو معرفی کرد و گفت: سلام فرشته زمینی، من نیلی ام، از اشناییت خوشحالم. لبخندی زدم و گفتم: منم یونا ام اونم خندید و گفت می دونم. اخ یاد رفته بود خودمو معرفی کردم🤦🏼♀️

نگاهی به نیلی انداختم مو های کوتاه مشکی و قرمز داشت و با چشمای مشکی (همون عکس ولی رنگ چشماش داستان داره) که با پوست سفیدش تضاد قشنگی شده بود با یه هودی سیاه که روی بونیفرمش پوشیده بود و خیلی جذابش کرده بود. ناخداگاه چشمم به پسر جذابه افتادم و شروع کردم به انالیز قیافش...

موها و چشای ابی مایل به طوسی داشت و به طرز وحشتناکی اروم ولی کیوت بنظر میومد. وای خدا همین روز اولی رو یارو کر*اش زدم. کلا این کلاس پر از دختر و پسرای خوشگل و خفن بود. وای خدا چه باحال. افتادم وسط د ا ف ا.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ادامه بده😍منتظر پارت بعدی هسیم کیوتی•-•💜
وای مرســی
عالی*'
ممنون
هلالی بود 🧘🏻🍓
کار های هر...ا..(م