نوادگان میراکلس22

می‌خوام یه چند روز فشرده کار کنم

کریس:بعد بیدار شدم بن نبود(بچه ها تست قبلی از زبان ماریا بود این از زبان کریس و اخرین باری که درباره کریس گفتیم خوابید این ادامشه)دوباره پیچونده بود منو منم دنبالش نرفتم رفتم صبحونه خوردم بعد رفتم بیرون یکم گشتم موقع ی تمرین شده بود منم تبدیل شدم رفتم رو برج وارد که شدیم قرار شد من با کت نویر تمرین کنم مثل لیدی باگ نبود یکم ضعیف تر بود ولی بازم برام سخت بود که مقابله کنم باهاش وسط تمرین بودیم که دیدم الان وقتشه که یه زیر پا بزنم بیفته زمین که تک‌شاخ افتاد رو کمرم برگشتم نگاش کردم مثل البالو شده بود بعد بلند شد رفت که تمرین کنه منم ادامه دادم به تمرین که وقت تموم شد بعد کاراپیس اومد پیش کت نویر خیلی اروم گفت که ریناروژ میگه دخترشون عاشق شده کت نویر گفت چی میگی واقعا کاراپیس گفت واقعا کت نویر گفت هالا عاشق کی شده

کاراپیس بدون اینکه یکم فکر کنه ببینه من کنارشم گفت عقاب کت نویر یه نگاه به من کرد منم یکم خجالت کشیدم بعد وقتی کاراپیس فهمید من پشتشم یه نگاه به من کرد بعد سریع رفت ریناروژ رو صدا کرد بعد رفتن منم کنار کت نویر بودم اونم هی منو نگاه میکرد منم سرم رو اونور میکردم بعد چند دقیقه لیدی باگ اومد بعد به من اصرار میکرد برم خونشون منم میگفتم نمیام بابا نمیشه ولی حالیش نمیشد چی میگم از طرفی هم نمی‌خواستم کت نویر دوباره اون طوری نگام کنه بعد دیگه مجبور شدم قبول کنم رفتم تو رختکن تبدیل شدم به خودم زنگ زدم پرورشگاه بهشون گفتم که امشب نمیام بعد یه عالمه سوال پیچ کردنم گفتن باشه منم رفتم گفتم قبول کردن گفتن باشه پس سریع راه بیفتیم

وقتی رسیدیم شام خوردیم و خوابیدیم بعد صبح یادمه که لیدی باگ اومد بیدارم کرد رفتم صورتمو شستم اومدم نشستم کنار ماریا چون فقط اونجا خالی بود ادرین آگرست هم رو به روم بود و از اون نگاهاش بهم میکرد بعد صبحونه خانوم و اقلیم آگرست منو با دخترشون تنها گزاشتن رفتن منم میخواستم برم که دخترشون نمیزاشت و جلومو می‌گرفت بعد تبدیل شدم که از پنجره برم اومد دنبالم بعد داشت از پله ها میوفتاد گرفتمش بعد منو برد گزاشت رو مبل با طناب بست منو نشست کنارم داشتیم یه فیلم هیجانی می دیدیم که بلند شد رفت پفیلا اورد داشت میخورد بعد به من نگاه کرد گفت تو ام میخوای گفتم اره بعد با دست بردمیداشت میزاشت تو دهن من بعد حدودا ده دقیقه

اگه خوشت اومد لایک و نظر یادت نره