
سلام دوستان عزیزم 💖 اینم پارت 24 😁 امیدوارم دوست داشته باشید ❤😚 لایک فراموش نشه 😅
دم در پارک کردم خواستم برم تو که یکدفعهههههههههههههههه فیلیکس: با یه چوب بزرگ زدم توی سر ادرین........... اونم افتاد روی زمین هع ادرین خان فکر کردی میتونی از دست فیلیکس رها بشی ؟ زهی خیال باطل........ و یه موز خند زدم ........ زود باشید تا کسی ندیده بندازیدش صندق عقب ....: چشم قربان فیلیکس : اروم رفتم دم در و زنگ زدم ....... مرینت: تا زنگ در خورد دلم ریخت.... یعنی ادرین هست با سرعت بلند شدم و رفتم دم در و در رو باز کردم ...... یه لبخندی روی لبم بود که بعد از اینکه شخص دم در رو دیدم محو شد....... اون فیلیکس بود پشت سرشم میرا😕 برای اینکه ضایع بازی در نیاد یه لبخند کوچیک زدم و گفتم: سلام خوش اومدید 🙂 میرا: سلام عزیزم و رفتیم داخل فیلیکس: وقتی خواستیم بریم پشت سرم رو نگاه کردم و با سر علامت دادم که برید اونا هم رفتن... مرینت: دلم شور میزد پس این اورین کجا مونده ؟! چرا تا الان نیومده !؟ ای خداااا داشتم توی راه رو رژه میرفتم ... که.......... اریان: ماریتا؟ مرینت: وای اریان تویی ؟؟؟؟ فکر کردم ادرین هست ... اریان: ادرین ؟ او راست میگی!!!! منم نگرانشم الان 15 دقیقه از نوقعی که قرار بود بیاد گذشته و هنوز نیومده اخه چرا ؟ مرینت: اگر براش اتفاقی افتاده باشه چی ؟ اونوقت چی میشه ؟ 😕😩
اریان: نگران نباش الان بهش زنگ میزنم صبر کن و شماره ادرین رو گرفتم و زنگ زدم ........ 《مشترک پورد نظر در دسترس نمی باشد لطفا بعدا تماس بگیرید》 اریان: با نا امیدی قطع کردم و رو کردم به ماریتا و گفتم: ماریتا! جواب نداد! حالا چیکار کنیم ؟.؟؟ مرینت: اریان من خیلی نگرانم ادرین کجاست ؟ چرا نیومد ؟ من باید برم دم در اینجوری دلن اروم نمیگیره...... اریان : حواست باشه بیورن خطر ناکه مرینت: نگران نباش رفتم توی حیاط و روبروی در وایسادم اریان: حواسم پرت بود که......... فیلیکس: با دستم به شونه اریان ضربه زدم و گفتم اریان ؟! میشه صحبت کنیم ؟ اریان: تا صدای فیلیکس رو شنیدم مو به تنم سیخ شد این چرا هی دور و بر منه؟! 😐😑 گفتم: البته بیا بریم اونجا فیلیکس : باشه ..... خب ببین اون روز که حالت بد شد من دیدم گوشی من دست تو بود دنبال چیزی میگشتی ؟؟؟!!!! اریان: نمیدونستم می جواب بدم اگر سکوت میکردم همه چیز لو میرفت باید یه حرفی میزدم ..... گفتم: امممم..... راستش اها اره ساعت تلفن من اشتباه بود داشتم به مال تو نگاه میکردم تا درستش کنم به خاطر همین 😩😁 فیلیکس : اها باشه پس شکم بر طرف شد 😅 اریان: باشه ، حالا میتونم برم؟ فیلیکس : او البته .... وقتی رفت رو به میرا کردم و با علامت گفتم : چیزی نیست اونم گرفت چی میگم
مرینت : نگران ادرین بودم الان 30 دقیقه بود دیر کرده بود 😟 نکنه اتفاقی براش افتاره ای خدا تو بهم کمک کن 😟 که یه صدایی شنیدم ...... دقت کردم صدای فیلیکس بود😟🤫 داشت با تلفن حرف میزد رفتم نزدیک تر تا بشنوم. چیزایی که شنیدم برام قابل باور نبود...... فیلیکس: جک! همه چیز حله ؟ ادرین رو بردید ؟ جک: بله قربان نگران نباشید فیلیکس :بسیار خوب حواستون باشه فرار نکنه من بعد از مهمونی میام اونجا جک: چشم اما ادرین هر لحظه ممکنه بیدار شه! فیلیکس : اون خواب اور رو براش تزری.ق کنید تا بیدار نشه من تا 1ساعت دیگه اونجام حواستون باشه ..... جک: چشم مرینت: یعنی دیر کردن ادرین به خاطر این بود ؟ دستم رو روی دهنم گذاشتم توی شوک بودم😰 حالا چیکار کنم ؟ که متوجه شدم فیلیکس کنارمه فیلیکس: ماریتا کنار دیوار وایساده بود وای خدا گند زدم. اگر حرفام رو شنیده باشه چی.۰؟ صورتش نشون میداد تعجب کرده باشه....... گفتم: ماریتا! تو اینجا چیکار میکنی ؟ مرینت: نمدونستم چی بگم الان جیکار کنم اگر چیزی نگم میفهمه من شنیدم و همه چیز خراب میشه .....😟 گفتم: امممم راستش یه خبر بد شنیدم اریان بهم گفت یه لحظه حالم بد شد...... فیلیکس: اها خب مرینت: تو اینجا چیکار میکنی ؟ فیلیکس: امممم خب راستش من .....ام داشتم با تلفن صحبت میکردم.......همین! مرینت: باشه من یکم اینجا میمونم تا حالم بهتر بشه فیلیکس: نمیخوای پیشت بمونم مرینت: نه لازم نیست ........
با ترس لرز رفتم توی حیاط پشتی دستم داشت میلرزید...... حالا تنهاییی چیکار کنم ؟ خدایاااا😰😓😭 بهتره به اریان بگم ....... اره باید بهش بگم تا یک ساعت دیگه بیشتر وقت نداریم اره رفتم پیش اریان....... مرینت: واب خدا این اریان کجاست ؟ که چشمم خورد بهش داشت با ماریا حرف میزد دستش رو گرفتم و کشوندمش یه کناری .... اریان: ماریتا خوبی ؟ چرا عرق کردی ؟ خبری از ادرین شده ؟ ؟ مرینت: با لکنت گفتم: ا....اره اریان چی؟ ؟؟؟ واقعااااا؟؟؟ مرینت: اره اروم باش نباید کسی بفهمه وگرنه کارمون ساخته اس ...😰 اریان: زود باش تعریف کن ببینم مرینت اول بیا بریم توی اتاق یکی میاد میفهمه اریان: بریم..... ماریا: مرینت خیلی ناراحت و نگران بود اخه چرا ! ؟ تازه کارش با اریان بود ولش کن .. اریان: زود باش بگو!!! مرینت: ....خب ببین [تعریف کرد ] اریان:چییییی؟؟؟ فیلیکسسسسسسسس،!!،!!، مرینت: بابا اروم باش اریان : من از اولم میدومستم این یه ریگی به کفشش هست میدونستم یه بلایی سر داداشم میاره مرینت: فعلا وقت این حرفا نیست باید یه کاری کنیم کمتر از 1ساعت بیشتر وقت نداریم ..... اریان: خب بزار فکر کنم میرا: همه حرفای ماریتا و اریان رو شنیدم ای فیلیکس اونم با این نقشه هات بیا لو رفتیم باید زود میرفتم به فیلیکس میگفتم وگرنه نقشمون خراب میشد بدو بدو رفتم اما هر چی گشتم فیلیکس رو پیدا نکردم اهههههه اخه چرا وقتی بهت نیاز دارم نیستی ........ کههههههه اریان : میرا بدو بدو از دم در اتاق ما رفت حتما شنیده یه دستمال برداشتم و روش دارو بیهوشی ریختم ....... همین الان باید این کار رو تموم کنم رفتم پشت سرش و دستمال رو گذاشتم روی دهنش!!!! اونم افتاد تا کسی ندیده زود ب!غ*ل@ش کردم و بردمش توی انباری و بستمش به صندلی و رفتم پیش ماریتا ..... مرینت: زود باش حالا چیکار کنیم؟؟؟؟ اریان: ببین تو توی صندق عقب ماشین فیلیکس قایم شو منم با ماشین میام دنبالتون مرینت: فکر خوبیه زود باش ......... ادرین: خودم رو تکون دادم سرم خیلی درد میکرد .... اهههه دهنمم بسته بود اینجا چه خبره ؟ یه یهو یه چیز تیز توی دستم فرو رفت امپو.ل بود اما کسی داشت میزد صورتش معلوم نبود اینا کین ؟ که دیگه نفهمیدم چی شد....... مرینت: قبل از اینکه فیلیکس بیاد توی صندق عقب قایم شدم و درش رو بستم خدا به دادم برسه خ.ف.ه نشم اریان: سوار ماشینم شدم و اماده باش وایسادم فیلیکس هم بعدش سوار ماشینش شد و به راه افتادیم مرینت: هی ترمز میکرد و منم محکم سرم میخورد به درد ای تو هم با این رانندگیت که یکدفعه صدای پلیسا رو شنیدم ای وای کارم ساخته اس میخواستن ماشین رو بازرسی کنن ای خدا جیکار کنم اگر منو پدا کنن چیییییی که یکدفعهههههههههههههههههه [ اینم از این پارت امیدوارم خوب حرص خورده باشید😁😁😁😁 لایک هم فراموش نشه خوشگلا از حمایت هاتون خیلی ممنونممم😍😍🧡🧡 کامنت هم بزاریدا ناظر عزیزم ممنون میشم زود منتشرش کنید این چیز خاصی نداشت لطفا رد نکنید و زود منتشرش کنید🥰 برید نتیجه کارتون دارم میخواپ شرایط رو بگم🥺😁]
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
منی که از گرما حالم بده
ولی دلم نمیاد برم بخوابم
جادوی داستانت منو میکشونههه👻
😹😹😊😊
من چرا زودتر این داستانت رو نخوندم
عالـــــــــــــــــــــــــۍ بود 💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟💟
😁😁مرسی قشنگم😍😘
❤❤
عالی
مرسی
چرا من آنقدر دیر دیدم
عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی عالی 💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗💗
مرسی خوشگلم 💖
آجی داستان عالی بود لذت بردم لایک شد۳۰ بعدی
مرسی خوشگلم 🤩🥺 چشم بعدی رو حدود 20 دقیقه پیش گذاشتم نمدونم کی منتشر میشه
آخ جون 🤩پس من گوشی بدست منتظر می مونم😉
پارت بعد
چشم
اجی خبر دسته اول یه سایتی ریسک رو اشتباهی گذاشت قسمت آخر رو ولی بعد ۱۰ دقیقه حذفش کرد ولی قراره باز بزاره اونم هر ساعتی میتونه باشه
🥳🤩
یه پارتو نداده باید بری سراغ پارت بعد
😐😶
عالی بود
ممنونم🍓💖
شرایطش انجام شد....
راستی آجی میشی؟
البته خوشگلم